توافق یا حمله؟ مبدل شدن راهزنی، به راهبرد بورژوازی

در ۹ اسفند ۱۴۰۳، در دفتر بیضی شکل کاخ سفید، ترامپ با زلنسکی دیدار کرد. در جریان این دیدار، ترامپ زلنسکی را متهم کرد که قدردان کمک‌ها و حمایت‌های آمریکا نیست و به ‌طور ضمنی او را مسئول ادامۀ جنگ دانست. از آنجا که واگذاری معادن اوکراین طبق خواست ترامپ پیش نرفت، درست مانند راهزنان زلنسکی را تحقیر کرد و در نهایت از او خواسته شد کاخ سفید را ترک کند.

ترامپ در تلاش است تا همان روش گانگستری‌ را این ‌بار علیه ایران نیز به کار گیرد. مانند یک راهزن تمام‌عیار، از طریق امارات متحده عربی، نامه‌ای تهدیدآمیز برای گانگسترهایی از نوع خود در ایران ارسال کرد و هشدار داد: یا توافق می‌کنید، یا مورد حمله قرار خواهید گرفت. کارولین لویت، سخنگوی کاخ سفید، نیز تنها یک روز پیش از آغاز مذاکرات، این تهدیدات را تکرار کرد:

“همۀ گزینه‌ها روی میز است و ایران باید تصمیم بگیرد؛ یا با خواستۀ ترامپ موافقت می‌کنید یا باید هزینۀ سنگینی بپردازید.”[1]

ترامپ، درقامت یک گانگستر، قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی آمریکا را به رخ همتایان ایرانی خود، راهزنان ایرانی کشید و با لحنی تحقیرآمیز تأکید کرد: «ما هر کاری بخواهیم، انجام می‌دهیم.» او هشدار داد در صورت شکست مذاکرات، ایران با «خطر ویرانگری» روبرو خواهد شد:

“اگر نیاز به اقدام نظامی باشد، ما از نیروی نظامی استفاده خواهیم کرد…اسرائیل به ‌وضوح در این موضوع درگیر خواهد بود و نقش رهبری را خواهد داشت.” سپس ظاهرا از اظهارات خود عقب‌نشینی کرد و اظهار داشت: “اما هیچ‌کس ما را رهبری نمی‌کند. ما هر کاری بخواهیم، انجام می‌دهیم”.[2]

علی لاریجانی، مشاور ارشد رهبر جمهوری اسلامی، در واکنش به گمانه‌زنی‌ها درباره احتمال حمله نظامی آمریکا، با استفاده از ادبیاتی تهدیدآمیز و راهزنانه مشابه با لحن دونالد ترامپ، هشدار داد که در صورت تحقق چنین سناریویی، فشار افکار عمومی داخلی ممکن است دولت را به سمت توسعه برنامه تسلیحات هسته‌ای سوق دهد؛ تصمیمی که در آن شرایط می‌تواند به‌عنوان توجیهی ثانویه برای حرکت به‌سوی دستیابی به توانمندی اتمی مورد استناد قرار گیرد.

تصور اینکه اختلافات غرب با ایران صرفاً به ابهامات موجود در برنامه هسته‌ای ایران محدود می‌شود، برداشتی ساده‌لوحانه است. در واقع ایران، همانند ترکیه، عربستان و اسرائیل، ادعای هژمونی منطقه‌ای‌ دارد. این مسئله محدود به دوران بورژوازی اسلامی نیست؛ چرا که در دورۀ بورژوازی شاهنشاهی نیز چنین ادعایی دنبال می‌شد.[3]

اگر ایران جاه‌طلبی منطقه‌ای نداشت، چه ‌بسا حتی می‌توانست به سلاح هسته‌ای نیز دست یابد، بی‌آن ‌که با مخالفت جدی غرب مواجه شود؛ چنان‌که نمونۀ آشکار آن، پاکستان است. توافق برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)  با قدرت‌های اصلی جهانی در سال ۲۰۱۵ به‌ نوعی به ‌معنای پذیرش ضمنی ادعای ایران برای ایفای نقش قدرت منطقه‌ای بود. اما خروج ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸، نشانگر آن بود که دولت او دیگر چنین حقی را برای ایران به رسمیت نمی‌شناسد.[4]

ایران به کشورهای منطقه، از جمله عراق، امارات، قطر و ترکیه هشدار داده است که هرگونه همکاری با آمریکا در حمله به ایران، اقدامی خصمانه تلقی خواهد شد. در چنین حالتی، این کشورها به ‌عنوان اهداف احتمالی حمله ایران در نظر گرفته می‌شوند و با پاسخ کوبنده‌ای از سوی تهران مواجه خواهند شد.

از سوی دیگر، کشورهای منطقه نیز تمایلی ندارند که خاک آن‌ها به پایگاهی برای حمله به ایران تبدیل شود. هدف احتمالی آمریکا، با مشارکت اسرائیل، در صورت اقدام نظامی نه یک جنگ تمام‌عیار مانند عراق یا افغانستان، بلکه بمباران گسترده و چندین مرحله ایران است. به ‌دلیل پراکندگی تأسیسات هسته‌ای و نظامی ایران، که بخش عمده‌ای از آن‌ها در اعماق زمین قرار دارند، این عملیات باید در چندین مرحله اجرا شوند تا موثر واقع شوند.[5]

در همین راستا، ایالات متحده برای عملی‌کردن تهدیدات خود با چالش‌هایی مواجه است. در راستای چنین هدفی آمریکا اقدام به اعزام بمب‌افکن‌های «بی-2» به پایگاه دیه‌گو گارسیا کرده است؛ پایگاهی که حدود ۵ هزار کیلومتر از ایران فاصله دارد. از آنجا که موشک‌ها و پهپادهای ایران برد کافی برای حمله به این پایگاه را ندارند، این اقدام بخشی از هدف آمریکا در ایجاد برتری یک ‌طرفه در حمله احتمالی تلقی می‌شود. در این زمینه، وزیر دفاع آمریکا، پیت هگست، اظهار داشت:

“این بمب افکن‌ها ابزاری عالی هستند… برای همه حامل پیام هستند این به همه یک پیام می‌فرستد…رئیس‌جمهور ترامپ موضع روشنی داشته… ایران نباید بمب هسته‌ای داشته باشد. ما واقعاً امیدواریم، رئیس‌جمهور بر دستیابی به این هدف به ‌صورت صلح‌آمیز تمرکز دارد.”[6]

به‌نظر می‌رسد آمریکا به‌دنبال توافقی مشابه «مدل لیبی» است؛ هرچند هیئت مذاکره‌کننده آمریکایی در نخستین دیدار، تمام خواسته‌ها را به‌صراحت مطرح نکرده و رویکردی محتاطانه در پیش گرفته است. با این حال، حسن کاظمی قمی، سفیر پیشین جمهوری اسلامی در عراق و افغانستان و از فرماندهان سابق نیروی قدس، در برنامه‌ای تلویزیونی از شبکه افق، خواسته‌های آمریکا را این‌گونه بیان کرد:

“آمریکا فقط توقف برنامه هسته‌ای را نمی‌خواهد؛ آن‌ها خواهان خلع سلاح گروه‌های مقاومت منطقه، انحلال نهادهای بعد از انقلاب و حذف ولایت فقیه هستند. برد موشک‌ها باید به ۲۰۰ کیلومتر کاهش یابد. ایران نباید دو ارتش داشته باشد.”[7]

بورژوازی اسلامی بارها تأکید کرده که به‌دنبال دستیابی به تسلیحات هسته‌ای نیست و آمادگی دارد در این زمینه شفاف‌سازی کامل انجام دهد. در همین چارچوب، مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا با میانجی‌گری عمان، روز شنبه ۲۳ فروردین در مسقط برگزار شد. در این مذاکرات، عباس عراقچی و استیو ویتکاف به‌ترتیب نمایندگان ایران و آمریکا بودند. ولی‌فقیه بورژوازی اسلامی، به‌دلیل تجربۀ خروج یک ‌جانبه آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸، با مذاکره مستقیم مخالفت کرده است. با این‌ وجود، او تصریح کرده که هیچ مخالفتی با سرمایه‌گذاری آمریکایی‌ها در ایران ندارد. چین و روسیه از برگزاری این گفتگوها استقبال کرده‌اند.

ایران با بحرانی عمیق در عرصه اقتصادی دست ‌و ‌پنجه نرم می‌کند و نارضایتی عمومی در حال افزایش است. از یک‌ سو، بحران جهانی سرمایه‌داری در کشورهای پیرامونی، عواقب خشن‌تر و ویرانگر‌تری از خود نشان می‌دهد؛ و از سوی دیگر، سیاست فشار حداکثری غرب، به ‌ویژه از سوی ایالات متحده، با تحریم‌های کمرشکن، شرایطی بسیار دشوار را برای طبقه کارگر و اقشار فرودست جامعه به‌ وجود آورده است و زمینه‌ را برای بروز شورش‌های اجتماعی فراهم کرده است. لذا بیشترین هراس بورژوازی اسلامی نه از خطر جنگ خارجی، بلکه از انفجار درونی و خیزش اجتماعی است. در چنین شرایطی، بورژوازی اسلامی، با وجود مخالفت‌هایی در درون بدنه خود، ناچار به ورود به روند مذاکره شده است. خواسته‌های اصلی ایران در این مذاکرات، کاهش سریع تحریم‌ها و آزادسازی میلیاردها دلار از دارایی‌های مسدود‌ شدۀ خود در بانک‌های خارجی است.

در همین حال، نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی به‌طور محسوس رو به کاهش گذاشته است و نیروهای نیابتی وابسته به آن در سراسر منطقه با چالش‌های فزاینده‌ای مواجه‌اند. سوریه عملاً از حوزه نفوذ ایران خارج شده است. در لبنان، حزب‌الله پس از درگیری‌های اخیر با اسرائیل، متحمل ضربات سنگینی شده است، بخش زیادی از رهبران آن کشته شده است. این گروه با مشکلات جدی در تأمین تسلیحات و منابع مالی مواجه است و نفوذ آن کاهش یافته است.

در عراق نیز، آمریکا فشار فزاینده‌ای بر دولت بغداد وارد می‌کند تا گروه‌های شبه‌نظامی وابسته به ایران را خلع سلاح کند. دولت عراق در تلاش است تا این نیروها را در ساختار ارتش ادغام کند؛ گفتگوهایی نیز میان نخست‌وزیر عراق و رهبران این گروه‌ها در جریان است. با وجود این تحولات، حوثی‌ها همچنان توانایی انجام حملاتی علیه مواضع آمریکا و اسرائیل را دارند، اما در هفته‌های اخیر هدف حملات سنگین و مکرر آمریکا، بریتانیا و اسرائیل قرار گرفته‌اند و متحمل خسارات قابل توجهی شده‌اند.

در پی حملات هوایی آمریکا و هم‌پیمانان‎اش به مواضع حوثی‌ها در یمن، سناتور مارکو روبیو این اقدام را «پیامی آشکار به ایران» دانست و اظهار داشت که بدون حمایت تهران، حملات حوثی‌ها ممکن نبود. او و سایر مقامات آمریکایی هشدار دادند که در صورت تداوم حمایت ایران از این گروه، تهران مسئول تبعات آن شناخته خواهد شد. در مقابل، ایران هرگونه دخالت در عملیات نظامی حوثی‌ها را رد کرده و حملات آمریکا را محکوم کرده است. هم‌زمان، در راستای کاهش تنش با آمریکا و غرب، شایعاتی منتشر شده مبنی بر اینکه ایران از حوثی‌ها خواسته تا تنش ها را کاهش دهند و مستشاران نظامی ایران اخیراً یمن را ترک کرده‌اند.

اگرچه روسیه، چین و ایران در برابر سیاست‌های ایالات متحده ظاهراً موضعی مشترک اتخاذ کرده‌اند، اما در عمل، هر یک منافع امپریالیستی خاص خود را دنبال می‌کنند، منافعی که گاه با یکدیگر در تضاد نیز قرار می‌گیرند. برای روسیه ایران ضعیف که همیشه محتاج روسیه باشد، در راستای منافع امپریالیستی روسیه است. برای مثال، از منظر روسیه، وجود یک ایران تضعیف‌شده و محتاج به مسکو، کاملاً در راستای منافع امپریالیستی آن کشور است. همین مسئله را می‌توان در گفتگوی تلفنی دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین در ۱۸ مارس مشاهده کرد. طبق بیانیه کاخ سفید، در این گفتگو، موضوعاتی چون خاورمیانه، پیشگیری از درگیری‌های آینده و  غیره مطرح شد. بنا بر این بیانیه:« دو رهبر بر سر این دیدگاه اشتراک نظر داشتند که ایران هرگز نباید در موقعیتی برای نابود کردن اسرائیل باشد.»[8]

این در حالی است که اخیرا معاهده مشارکت جامع راهبردی بین روسیه و ایران تصویب شد، این پیمان چارچوب قانونی‌ای برای همکاری بلندمدت میان دو کشور ایجاد می‌کند. این پیمان شامل بندهایی در زمینه همکاری‌های فنی-نظامی و تعاملات نظامی است. با وجود همه اینها، آندری رودنکو، معاون وزیر خارجه روسیه، در سخنرانی‌اش در مجلس دومای روسیه عنوان کرد، پیمان مشارکت جامع راهبردی میان روسیه و ایران یک اتحاد نظامی نیست. او تأکید کرد در صورت بروز تنش نظامی بین ایران و آمریکا، روسیه موظف به ارائه کمک نظامی به ایران نیست و چنین گفت:

“در صورت بروز چنین وضعیتی، روسیه موظف به ارائه کمک نظامی نیست.”[9]

عدم حمایت روسیه از ایران چه در لانه دزدان(سازمان ملل متحد)، چه در سوریه و چه در امتناع از فروش تجهیزات پیشرفته نظامی، به یکی از  معضلات  برای بدنه جمهوری اسلامی بوده است. علی مطهری، نایب‌رئیس سابق مجلس بورژوازی اسلامی قبلا با اشاره به همکاری نظامی ایران و روسیه در جنگ اوکراین، اظهار کرده بود:

“آن‌ها ما را به جنگ اوکراین کشاندند و اولین کسی هم که لو دادند که ما به روسیه پهپاد داده‌ایم، خود روس‌ها بودند.”[10]

شاید بتوان چنین استدلال کرد که لشکرکشی و جنگ، همواره بخشی از تاریخ سرمایه داری در حال انحطاط بوده است و به ‌ویژه پس از فروپاشی بلوک شرق بخش مهمی از عملکرد ایالات متحده برای تضمین تداوم هژمونی امریکا بوده است. با این حال، تفاوتی اساسی میان وضعیت کنونی و دوران جنگ‌های خلیج، افغانستان و غیره وجود دارد. در آن مقاطع، ایالات متحده با بهره‌گیری از عوام‌فریبی، و با تکیه بر ریتوریک بشردوستانه و بلاغتِ حقوق بشری، موفق شد تا حدی حمایت سایر کشورها، به‌ویژه کشورهای اروپایی را جلب کند و آن‌ها را در پشت سر خود صف‌آرایی نماید. اما امروز هر یک از گانگسترها به دنبال منافع امپریالیستی خود است و دیگر کمتر کسی می‌تواند به‌راحتی از حقوق بشر سخن بگوید؛ چرا که اسرائیل، با پشتیبانی مستقیم ایالات متحده و همراهی کشورهای اروپایی، توانسته است نسل‌کشی در غزه را به‌ نحوی بی‌سابقه در برابر دیدگان جهانیان پیش ببرد.

تحولات جدید در عرصه جهانی آن ‌چنان آشکار و واضح است که حتی مطبوعات بورژوایی نیز ناگزیر به اذعان آن شده‌اند. نشریه بریتانیایی اکونومیست در شماره هفته گذشته‌ خود، تصویری از دونالد ترامپ را بر روی جلد منتشر کرد و تیتر آن را «عصر هرج‌ و مرج!» برگزید.[11] با این حال، به‌ نظر می‌رسد این عنوان، یک کلمه مهم و کلیدی را جا انداخته باشد. تیتر کامل‌تر و دقیق‌تر می‌بایست چنین باشد: «عصر هرج ‌و مرج سرمایه‌داری!»

هر دو طرف مذاکره‌کننده، دور نخست گفتگوها را مثبت ارزیابی کردند. در پی آن، شاخص بورس تهران روندی صعودی یافت و ارزش پول ملی نیز تا حدی تقویت شد. دور دوم مذاکرات قرار است در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، در شهر رم، پایتخت ایتالیا برگزار شود (البته مسئولین ایرانی می‌گویند دور بعدی مذاکرات نیز همچنان در مسقط خواهد بود). در راستای اهداف مذاکرات، نشانه‌هایی از تغییر فضا در ایران نیز به چشم می‌خورد؛ از جمله در دانشگاه‌ها و اماکن عمومی، تلاش‌هایی صورت گرفته تا از شدت فضای ضدآمریکایی کاسته شود. به‌عنوان نمونه، بخشی از شعارها با مضامین ضدآمریکایی از محیط‌های عمومی اخیرا حذف شده‌اند.

حتی اگر این دور از مذاکرات به توافقی منجر شود، بعید است از شدت تنش‌ها در آینده کاسته شود؛ چرا که هم ایالات متحده و هم جمهوری اسلامی ایران در پی تحقق و تأمین منافع امپریالیستی خود هستند. در این راستا، امپریالیسم ایران در سطح منطقه‌ای نقشی تنش‌زا، بی‌ثبات‌کننده، مخرب و جنگ‌افروز ایفا کرده است، و ایالات متحده نیز، در ابعادی جهانی، همان نقش را بر عهده داشته و همچنان نیز ادامه می‌دهد، از دامن‌زدن به ناآرامی‌ها و بی‌ثباتی گرفته تا جنگ‌افروزی و مداخلات نظامی مستقیم. هر دو دولت، با دنبال‌کردن سیاست‌های امپریالیستی که در نهایت به گسترش تنش‌های نظامی می‌انجامد، سهم عمده‌ای در بی‌ثباتی جهان داشته‌اند و بدون شک در آینده نیز همین مسیر را ادامه خواهند داد.

حتی در صورت دستیابی به توافق در این دور از مذاکرات، چشم‌انداز آینده همچنان به‌سمت افزایش تنش‌ها متمایل است؛ چرا که همان‌ طور که پیش‌تر اعلام کرده بودیم، توافق احتمالی میان آمریکا و روسیه بر سر بحران اوکراین، در واقع اجرای معکوس «سیاست کسینجر» است؛ سیاستی که در آن زمان، با جدا کردن چین از بلوک شرق، زمینه خروج نظامیان آمریکایی از ویتنام را فراهم کرد. در همین راستا، سیاست ترامپ در قبال ایران، یعنی راهبرد «یا توافق یا حمله»، نیز قابل ارزیابی در چارچوب همان هدف کلی است: مهار چین و منزوی‌سازی ایران از چین.

ایران، با ادعای قدرت منطقه‌ای، و آمریکا، با داعیه قدرت مسلط جهانی، هر دو نقشی محوری در شکل‌گیری تنش‌های جدید، از جمله تنش‌های نظامی، بر عهده دارند و در آینده نیز خواهند داشت. هر دو نیز کوچک‌ترین ابایی از پیشبرد منافع خود با رویکردی راهزنانه و گانگستری ندارند؛ رویکردی که در آن،  هر یک خود را تجسم خیر مطلق و دیگری را شر کامل معرفی می‌کنند.

جنگ و تنش‌های اجتماعی نه صرفاً نتیجه تصمیمات رهبران دیکتاتور، دیوانه و ماجراجویی چون خامنه‌ای و ترامپ است، بلکه بازتابی از بحران عمیق و ساختاری نظام سرمایه‌داری در دوران انحطاط آن است. در عصر انحطاط سرمایه‌داری، پرهیز از جنگ دیگر ممکن نیست، چرا که سرمایه‌داری چیزی جز ویرانی، خشونت و کشتار طبقه کارگر برای عرضه ندارد. حتی اگر جنگ‌طلبان امروز به توافقی موقت برسند، به مفهوم این نیست که صلح در جامعه برقرار خواهد شد؛ بلکه به این معنا است که هر دو طرف فرصت یافته‌اند تا خود را برای دور تازه‌ای از تنش و درگیری آماده کنند. در واقع، آن‌ها همین حالا در حال برنامه‌ریزی برای کشتارهای آینده‌اند.

متأسفانه در هر دو کشور، سم ایدئولوژیکی تحت عنوان «دموکراسی»، چه در قالب ضدیت با ترامپ و چه در مخالفت با خامنه‌ای، به‌طور جدی طبقه کارگر را تهدید می‌کند. جناح چپ سرمایه و نیروهای دموکراسی‌خواه، با طرح شعارها و فراخوان‌های رادیکال، می‌کوشند طبقه کارگر را به درون جنبش‌های دموکراسی‌طلبانه بکشانند. اما این «سمّ دموکراسی»، کارگران را به دفاع از بورژوازی دموکرات سوق می‌دهد و مانع از آن می‌شود که مبارزه‌ای مستقل، آگاهانه و طبقاتی شکل بگیرد. حال آنکه وظیفه طبقه کارگر، نه حمایت از یکی از جناح‌های طبقه حاکم، بلکه مبارزه‌ای مستقل برای تحقق منافع و اهداف طبقاتی خود است، طبقه کارگر باید برای منافع طبقاتی خود بجنگد.

بی‌تردید، مبارزۀ طبقۀ کارگر از دفاع از سطح زندگی و مطالبات روزمره‌اش آغاز می‌شود و به‌تدریج سیاست‌ها و ساختارهای بورژوایی را به چالش می‌کشد. در مسیر تکامل این مبارزه، طبقۀ کارگر توان آن را خواهد داشت که نظم سرمایه‌داری را زیر سؤال ببرد و در نهایت آن را درهم بشکند. تنها طبقۀ کارگر جهانی است که می‌تواند با اتکا به مبارزه‌ای انترناسیونالیستی و با به زیرکشیدن سرمایه‌داری از طریق انقلاب کمونیستی، به چرخۀ باطل تنش‌ها، رقابت‌ها و جنگ‌های امپریالیستی پایان دهد و جهانی رها از جنگ، استثمار و توحش سرمایه‌داری پیش روی بشریت بگشاید.

صدای انترناسیونالیستی

26 فروردین 1404

یادداشتها:

[1] رویترز

[2] تایمز اسرائیل

[3] این مسئله به تفصیل در جزوات زیر مورد بررسی قرار گرفته است:

[4] برای اطلاع بیشتر به مقاله «تشدید تنش های امپریالیستی، تنها طبقه کارگر قادر است،آینده ای ارائه دهد» مراجعه شود.

[5] گمانه‌زنی‌هایی وجود دارد مبنی بر اینکه آمریکا بمب‌های سنگرشکن ویژه‌ای، مخصوص حمله به ایران، تولید کرده است؛ بمب‌هایی که حاوی اورانیوم رقیق ‌شده‌ هستند تا بتوانند اهداف مورد نظر را در اعماق زمین مورد اصابت قرار دهند.

[6] وزیر دفاع آمریکا

[7]حسن کاظمی

[8] بیانیه کاخ سفید

[9] تاس

[10] رادیو فردا

[11] اکونومیست 

 

با کلیک کردن روی تصویر زیر مقاله را دانلود کنید!

مطالب مرتبط