طبقۀ کارگر طبقه ای از مهاجران است

پیشگفتار صدای انترناسیونالیستی

بار دیگر موج جدیدی از بیگانه هراسی و نژادپرستی از ایران تا آلمان، از بریتانیا تا آمریکا و… به راه افتاده است. بخشی از کمپین رقابتی دونالد ترامپ برای ریاست جمهوری 2024 اخراج ۲۰ میلیون مهاجر از آمریکا است که اعلام کرده با اخراج یک میلیون مهاجر شروع خواهد کرد.[1] فرمانده کل انتظامی بورژوازی اسلامی سردار رادان اعلام کرد: ۲ میلیون اتباع خارجی را تا پایان سال اخراج می‌کنیم. این لیست را میتوان طولانی کرد.

اخیرا در بریتانیا به دنبال قتل سه دختربچه موجی از خارجی ستیزی براه افتاد، راست‌گرایان افراطی و مهاجر ستیز شهرهای  لندن، لیورپول، بریستول، هال و بلفاست  و غیره را به میدان خشونت خود تبدیل کرده بودند. در فرانسه از هر ده نفر سیاهپوست، نه نفر آنان از تبعیض‌نژادی رنج می‌برد. نژادپرستی در آلمان بیداد می‌کند ولی خارجی ستیزی در ایران شکل زمخت‌تری از کشورهای اروپایی به خود گرفته است. اخیرا اعلانی بر روی شیشه یک نانوایی نصب شده که در آن تاکید شده  فروش نان به اتباع افغانی به دستور دادستانی ممنوع میباشد و در صورت تخلف با واحدهای متخلف برخورد خواهد شد.

واقعیت این است که بیگانه ستیزی بخشی از جامعۀ طبقاتی است که با شکل‌گیری دولت‌های ملی و ملیت که محصول رشد سرمایه‌داری است و افتخار ملی را بدنبال دارد، شکل بخصوصی بخود گرفته است. در دوران هائی که سرمایه نیاز به نیروی کار ارزان دارد سعی در تعدیل این مسئله می‌کند ولی در دوران هائی که سرمایه در بحران دست و پا می‎زند، سعی می‌کند بخشی از دلائل بحران را گردن کارگران خارجی تبار بیندازد و در چنین زمان‌هائی است که خودی و غیر خودی بیشتر نمایان می شود. بحران همه جانبۀ جمهوری ننگین اسلامی عرصۀ زندگی را بر طبقه کارگر و قشرهای تحتانی جامعه تنگ تر کرده است. بورژوازی کثیف اسلامی باید کسانی را پیدا کند تا مشکلات را گردن آنها بیندازد.

ما قبل از این‌که هویت کاذب قومی، مذهبی، نژادی و غیره داشته باشیم، هویت طبقاتی داریم و فروشنده نیروی کار هستیم و به طبقه استثمار شده تعلق داریم. در راستای استفاده از تجربیات دیگر انترناسیونالیست‌ها، مقاله‌ای را از رفقای جریان کمونیست بین‌المللی ترجمه کرده‌ایم که امیدواریم در خدمت شفافیت فضای سیاسی قرار گیرد.

صدای انترناسیونالیستی

شهریور 1403

 * * * *

حمله به مسلمانان فروکش نمی‌کند. سیاستمداران می‌گویند که حجاب تهدیدی است. حزب ملی بریتانیا (BNP) می‌گوید اسلام شر است و احتمالا پاپ هم با آن موافق است.  گفته می‌شود که «جوامع» مسلمان بستر مناسبی برای تروریسم می‌باشد‌، آنها آماده هستند تا جنایات بیشتری همچون یازده سپتامبر و هفت ژوئیه [بمب‌گذاری‌های لندن] را تکرار کنند. مسلمانان متهم می‌شوند که در جامعه بریتانیا ادغام نمی‌شوند و از فرهنگ بریتانیا استقبال نمی‌کنند. وزیران می‌گویند که می بایست جلوی آن‌ها را گرفت و بیشتر از دیگران آنها را تحت نظر داشت.

مسلمانان تنها اقلیتی نیستند که به عنوان «یک حضور بیگانه» مورد تهاجم قرار می‌گیرند. از سال 2004  بیش از نیم میلیون مهاجر از شرق اروپا به بریتانیا آمده است. مطبوعات آن‌ها را به تصاحب شغل‌ها، مزایا و تضعیف دستمزدها متهم می‌کنند. دولت در حال حاضر آماده سختگیری بیشتر در مورد مهاجرت‌های آینده از رومانی و بلغارستان است. داستان‎های هولناکی  در مورد تعداد مهاجران غیر قانونی در کشور وجود دارد. مطبوعات ناله می‌کنند که تعداد کافی از پناهجویان بازگردانده نمی‌شوند. زمانی تنها سیاستمداران دست راستی مانند تاچر بودند که می‌خواستند در باره «غرق شدن بریتانیا در فرهنگ‌های بیگانه» صحبت کنند، و سپس داوید بلانکت [از حزب کارگر] گفت که بچه‌های متقاضیان پناهندگی به مدارس «هجوم» می‌برند و باید به طور جداگانه آموزش داده شوند، بیان چنین چیزهائی در حال حاضر عادی شده است ولی زمانی این صحبت‎ها غیر قابل قبول و یا حتی نژادپرستانه تلقی می‌شد.

این فقط به بریتانیا محدود نیست. در فرانسه هر سال تعداد بیشتری از مهاجران توسط دولت اخراج می‌شوند و بطور مداوم فشار برروی مسلمانان که در جامعۀ فرانسوی ادغام شوند افزایش می‌یابد. در انتخابات اخیر هلند تمرکز برروی مهاجرت بود که انتخابات سال 2002 و 2003 را هم تحت سلطه گرفته بودند و خواستار غیر قانونی کردن برقع [حجابی که حتی چهره را نیز می پوشاند] بودند!  در ایالات متحده ، با وجود این‌که طرح قانونی که قصد اخراج 12 میلیون را داشت، تصویب نشد، اما هنوز هم طرح‌هائی  برای گسترش دیوار در مرز مکزیک تا 2000 مایل وجود دارد که یک ارتش شامل  18000 نگهبان مرزی را در بر می‌گیرد.

در همه جا شما می‌توانید صحبت‌هایی در باره «برخورد تمدن‌ها» را بشنوید که کشورها مرزهای خود را می‌بندند و اقلیت‌ها، چه مسلمانان، پناهجویان یا مهاجران اهریمن جلوه داده می‌شوند.

سرمایه داری کارگران را «آزاد می‌کند» تا نیروی کار خود را بفروشند

برآوردهای کنونی نشان می‌دهد که بیش از 200 میلیون نفر در خارج از آن کشوری که بدنیا آمده‌اند زندگی می‎کنند. بیش از چهار و نیم میلیون دارندۀ گذرنامه بریتانیا رسماً در خارج از کشور زندگی می‌کنند، به عنوان یک نمونه، رقم جهانی احتمالا خیلی کم است. مردم به دلایل مختلفی از جمله‌: به دلیل قحطی و خشکسالی، جنگ، بیماری، فقر، و آزار و اذیت نقل جابجا می‌شوند. اما هر کجا که بروی نمی‌توانی از بربریت سرمایه داری فرار کنی.

تغییر مکان جمعیت از اهمیت ویژه ای در سرمایه داری برخوردار است. «سرمایه داری الزاما موجب جابجائی جمعیت می‌شود، چیزی‌که توسط سیستم‌های قبلی از اقتصاد اجتماعی ضروری نبود و در مقیاسی این چنین بزرگ غیر ممکن بود.» (لنین توسعه سرمایه داری در روسیه “«رسالت» سرمایه‌داری”)

در اوایل تاریخ سرمایه داری، در دورۀ «انباشت بدوی» آن، اولین کارگران مزدی روابط خود را با اربابان فئودال قطع کردند و “توده‌های عظیم انسانى قهرا و دفعتا از وسایل زندگی خود گسیخته و بصورت پرولترهای آزاد و «فارغ از تعلق» به بازار کار پرتاب ‌شدند. مبنای کل این پروسه را سلب مالکیت زمین از تولیدکننده کشاورزی، یعنی دهقان ، تشکیل مى‌دهد.”(مارکس ، سرمایه جلد اول ، فصل 26) مارکس مثالی از زمین‎داران بزرگ انگلیسی را ارائه می‌دهد که مستاجرین خود را اخراج میکردند و این “مستاجرین نیز دهقانان کوچکتر  و غیره را اخراج می‌کردند و در نتیجه، اولا توده‌ای از نیروی کار زنده ابتدا بدرون بازار کار پرتاب شدند، توده‌ای که از روابط قدیمی اربابی، اسارت و بردگی فارغ و آزاد بودند و ثانیا فارغ از هر گونه وسایل و لوازم و دارایی و از هر شکل عینی و مادی آزاد بودند: فارغ از هر نوع مالکیت: وابسته به فروش نیروی کار خود و یا به گدایی، ولگردی و سرقت به عنوان تنها منبع درآمد خود.” (گروندریسه)

در این فرایند ما مهاجرت کارگران از مناطق کشاورزی به شهرها را می بینیم. حتی این روند برای توسعه سرمایه‌داری مهم و ضروری بود، این مهاجرت عظیم از روستاها که دهقانان را از زمین جدا کرد باعث روانه شدن مردم به شهرها شد جایی که امید به زندگی کمتر، بیماری گسترده‌تر، استثمار شدیدتر و شرایط زندگی بدتر بود.

برای سرمایه داری در قرن نوزدهم مهاجرت یک عامل بسیار مهمی در توسعه آن بود. بین سالهای 1848 و 1914 حدود 50 میلیون کارگر اروپا را ترک کردند، 20 میلیون نفر بین سالهای 1900 و 1914 عمدتا به مقصد آمریکا [مهاجرت کردند]. در ابتدا، تا سال 1890 بیشتر مهاجرت‌ها از کشورهای صنعتی و توسعه یافته مانند بریتانیا، آلمان، هلند و کشورهای اسکاندیناوی بود. بعدها بیشتر مهاجرت‌ها از کشورهای در حال توسعه از مناطق جنوبی و شرقی اروپا بودکه با بحران کشاورزی مواجه شده بودند: کارگرانی با مهارت کمتر که هر گونه کاری را با دستمزد پایین‌تر را می‌پذیرفتند.

اما در حالی که بیشتر جابجائی جمعیت درقرن نوزدهم باعث توسعه سرمایه‌داری گشت، مهاجرت‌های پس از آن اساسا توسط عوامل منفی مانند آزار و اذیت، به خاطر فرار از جنگ، قحطی و فقر بوده است.

درست است که در دوره پس از جنگ جهانی دوم به منظور استفاده در روند بازسازی کشورهای اروپای غربی نیاز به نیروی کار از مستعمرات سابق داشتند ، اما تا پایان دهه 1960 این دولت‌ها شروع به یکسری اقدامات محدود کننده کرده بودند.

بسیاری از سخنگویان بورژوازی هنوز هم می‌گویند که موج دیگری از مهاجرت به اروپای غربی برای پر کردن شکاف‌های ناشی از کاهش جمعیت و افزایش سن مورد نیاز است. اما در حال حاضر کمپین غالب در اهریمنی جلوه دادن مهاجران است. در چارچوب جنگ ، بحران اقتصادی و مشکلات اجتماعی، نظام سرمایه‌داری مقصر شناخته نمی‌شود بلکه آن مهاجرانی که کشور را «غرق» کرده‌اند و از جمله آنان که در جامعه ادغام نشده‌اند، مقصر شناخته می‌شوند.

گزینه‌های کاذب از سوی چپ

در جناح چپ، حزب کارگر و در گروه‎های مختلف چپ‌گرای دیگر، همیشه نارضایتی دائمی از تعصب و قربانی کردن اقلیت‌ها توسط دولت و رسانه‌ها وجود دارد. با این حال آنها هیچ چیزی جز انحراف بیشتر برای ارائه ندارند.

به عنوان مثال، فریب چند فرهنگ‌گرایی به همان اندازه‌ای که کمپین‌های راست‌گرا درباره حملات بیگانگان ارائه می‌دهند، تفرقه‌افکنانه است. ایده اساسی از چند فرهنگی بودن این است که هر کسی دارای یک هویت اساسی است، بر این مبنا، هویت قومی یا مذهبی قبل از هر چیز باید مورد توجه قرار ‌گیرد. شما ممکن است یک کارگر یا رئیس یک شرکت چند ملیتی باشیید اما ایدئولوژی چند فرهنگ‌گرایی اصرار دارد که شما در وهلۀ اول یک مسلمان ، هندو یا مسیحی هستید، یا قبل از هر چیز ایرلندی ، سومالی و یا پاکستانی هستید.

این ایده فقط به لیبرال‌های ضد نژادپرستی محدود نمی‌شود، اما در بین گروه‌های تروتسکیستی مانند حزب کارگران سوسیالیست (بریتانیا) نیز یافت می‌شود. آنها عقیده در مورد حجاب را مضحک می‌کنند، به عنوان مثال، [معتقد هستند که حجاب] ظالمانه است با این استدلال که [حجاب] بیانی ازهویت علیه افزایش اسلام هراسی است. اساسا سیاست هویت چپ با ایده‌های نژادپرستانۀ راست در اهداف خود توافق دارد تا طبقه کارگر را به مجموعه‌ای از محله‌های مذهبی و قومی‌نشین تقسیم کند. بله، این درست است که تفاوت‌های چند فرهنگی در بین مردمان اکثر ممالک وجود دارد. در لندن به عنوان مثال بیش از 300 زبان مختلف صحبت می‌شود. اما جنبش کارگری دربهترین حالت خود همواره قادر به متحد کردن کارگران صرف نظر از زبان و یا زمینه‌های ملی بوده است.

جنبه دیگری از پاسخ به مبارزات جاری، ضد نژادپرستی است، به ویژه علیه گروه‌هایی مانند حزب ملی بریتانیا متمرکز شده است. گفته می‌شود که این افراد فاشیست با ایدئولوژی افراطی هستند و همه مردم شریف باید در مقابل آنها متحد شوند تا اطمینان حاصل شود که آنها از قدرت باز نگهداشته می‌شوند. [این نگرش] این واقعیت را نادیده می‌گیرد که همه دولت‌های سرمایه‌داری کاملا قادر به تحمیل قوانین سرکوبگر، محدود کردن مهاجرت و شلاق زدن عدم تحمل نژادپرستی، در چارچوب دموکراسی هستند.

تنوع عجیب و جالبی از ضد نژاد پرستی نیز وجود دارد که آن را غیر بریتانیائی می‌بیند. ترُور فیلیپس رئیس کمیسیون برای برابری نژادی، پس از مورد اخیر که شامل رهبر حزب ملی بریتانیا می‌شد گفت: “اظهار نظر نایک گریفین قانونی بود، اما محترمانه نبود. او بریتانیائی است، بله، اما رفتار او بیگانه است.” این مبلغ اعتدال‌گرایی می‌پندارد که مشکلات پیش روی جامعه از افراط‌گرایان «بیگانه» می‎آید ، از فاشیست‌ها و بنیادگرایان اسلامی. اگر همه با نمونه دولت حزب کارگر همراه شوند و از «توانمندسازی» صحبت کنند در حالی که سرکوب را تقویت می‌کنند، مشکلات حل می‌شود.

اما خطرناکترین ایده از سوی چپ این است که حملات لفظی و فیزیکی بر علیه اقلیت را می‌توان از طریق تغییر در قانون حل کرد. پس از مرگ صیادان چینی در خلیج مورکامبی، به عنوان مثال، حزب کارگران سوسیالیست اظهار داشت که ظالمانه است که هیچ  کنترلی از روسای باندها وجود ندارد. در واقع مدت زمان طولانی نکشید تا دولت کارگر چنین مقرراتی را مطرح کرد و دیدیم که چقدر شرایط برای کسانی که در حاشیه زندگی می‌کنند تغییر کرده است. یا به عنوان نمونه‌ای دیگر، ایده اینکه چگونه قوانین مهاجرت می تواند لغو شود. مطمئن باشید که اگر قوانین تغییر کنند، به این دلیل است که به نفع طبقه حاکم سرمایه‌دار است. در دهۀ 1950 کارگران از خارج از کشور برای خدمات درمانی عمومی و صنایع حمل و نقل بدون موانع قانونی آورده شدند. پس از آن بین حزب محافظه کار و حزب کارگر در مورد قوانین محدود کننده توافق بوده است.

در فرانسه نیز پیشنهاداتی مطرح شده که دولت چگونه می‌تواند تغییر و تحولاتی بوجود بیاورد تا احتمال شورش در حومۀ پاریس کاهش پیدا کند. پیشنهاد شده است که پلیس باید آموزش بهتری ببیند و به ویژه در صفوف خود با نژادپرستی برخورد نماید. همچنین پیشنهاد شده است که تغییراتی در نحوه تخصیص مسکن بخش عمومی داده شود.

در هر جایی که مرزها بسته می‌شوند و تعصب بیشتر و بیشتر قابل احترام می‌شود، یک جایگزین چپ‌گرا وجود دارد. اما ایده چپ در مورد اینکه دولت بیطرف است در تناقض با تجربۀ طبقۀ کارگر قرار دارد. در جامعه سرمایه داری دولت از منافع طبقه حاکم سرمایه داری دفاع می‌کند.

طبقه کارگر طبقه‌ای از مهاجران بوده است بعد از آن که سرف ها [زارع بی زمین و فقیر] و رعیت ها از زمین کنده شدند. طبقه‌ای است که از همبستگی مشخص شده است که هیچ ربطی به پیروی از عواطف و احساسات ندارد بلکه ناشی از تجربۀ مشترکی است که از استثمارشان توسط نظام سرمایه‌داری که کل جهان را تحت پوشش خود دارد. در مقابل تلاش سرمایه‌داری برای تقسیم ما به بخش‎های مذهبی و قومی، لازم و ضروری است که به عنوان یک طبقه مبارزه کنیم، کسب آگاهی از منافع طبقاتی خودمان، از هویت طبقاتی‌مان، چشم انداز توسعه مبارزه را تحقق بخشیم. در مقابل نژادپرستان از راست و رفرمیسم و هویت سیاسی از سوی چپ، ما اصرار می‌کنیم که کارگران وطن ندارند و کارگران همه کشورها باید در دفاع از منافع خود متحد شوند.

انقلاب جهانی [نشریه واحد بریتانیای جریان کمونیست بین المللی]

11 آذر 1385

یادداشت:

[1]  ای بی سی نیوز 

با کلیک کردن روی تصویر زیر مقاله را دانلود کنید!

مطالب مرتبط