عصر امپریالیسم، عصر تضعیف حوزۀ نفوذ همدیگر
جنگ جهانی اول بیانگر آن است که شیوه تولید سرمایه داری وارد دوران انحطاط خود شده و نظام سرمایه داری در سطح جهانی وارد دوران امپریالیسم شده است. امپریالیسم مقطعی از زندگی سرمایه داری است و برای هیچ کشوری جای گریزی از آن وجود نداشته و ندارد.
با جهانی شدن بازار سرمایه در ابتدای قرن بیستم، مناطق تجاری و مناطق نفوذ بین کشورهای پیشرفته سرمایه داری تقسیم شد، حوزه نفوذ و تجارت جایگزین سیاست مستعمراتی شد. این تقسیمات به تشدید رقابت بین قدرتهای بزرگ و کوچک منجر شد که در روند خود، این رقابت ها منجر به تنش نظامی شد. این امرهمچنین منجربه توسعه بی سابقه سلاح و تسلیم فزآینده همه حیات اقتصادی اجتماعی به الزامات نظامی و آمادگی دایمی برای جنگ شده است. این رویارویی و درگیری دایمی، جنگ را به عنوان چشم اندازی و نظامی گری را به عنوان شیوه زندگی تمام کشورها، چه بزرگ، چه کوچک، قدرتمند یا ضعیف، چه متجاوز و چه قربانی رقم زده است.
انحصار امپریالیستی فقط منحصرا دراختیار قدرت های بزرگ جهان نیست، امروز امپریالیسم قسمت جدایی ناپذیر هر کشوری است که تلاش دارد بقای خود را تضمین کند .سرمایه ملی در رقابت حاد امپریالیستی به ناچار مجبور است خود را به طریقی سازماندهی کند که در خارج از مرزها بتواند از لحاظ اقتصادی و نظامی با رقبای خارجی خود به رقابت بپردازد و در سطح داخلی با تشدید و افزایش تضادهای اجتماعی مقابله کند.
تنها قدرتی که در جامعه قادر به انجام این وظایف می باشد، دولت سرمایه است. فقط دولت می تواند، اقتصاد ملی را بصورتی متمرکز کند که جلوی تضعیف آنرا بر اثر رقابتهای داخلی سد نماید، تا یکپارچه و متحد در بازار جهانی برای رقابت تقویت گردد. این دولت است که می تواند نیروی نظامی را برای دفاع از منافع سرمایه در برابر رشد تخاصمات بین المللی تا حد لازم توسعه دهد. با فربه شدن روز به روز دولت، رشد اقتصادی کند گردید، این بود که در دهه هفتاد میلادی ایدۀ اقتصادی جدیدی بعنوان خروج از بحران معرفی شد.
ویژگی اصلی این راه کار که نئولیبرالیسم نام گرفت، کم کردن وزن دولت بود که با مقررات زدایی، خصوصی سازی، گسترش کار موقت نیروی کار، توسعه بخش مالی وتامین مالی متکی بر اوراق بهاداربود. سرمایه داری نئولیبرالیسم در برابر سرمایه داری زمخت دولتی بلوک شرق و سرانجام سرمایه داری نوعی کینزی پیروز شد.
فروپاشی بلوک شرق، ضرورت وجودی دولتهای رفاه را از بین برد، در چنین شرایطی بود که دولتهای رفاه یکی پس از دیگری اوراق شدند، بعنوان نمونه میتوان به از بین رفتن دولت رفاه در کشورهای اسکاندیناوی اشاره کرد.
بدنبال سقوط جهان دو قطبی، تسلط بلامنازع آمریکا کوتاه مدت بود و هریک از قدرتهای امپریالیستی بدنبال سهم و منافع امپریالیستی خود بودند. لذا آمریکا در راستای حفظ هژمونی خود در نظم نوین جهانی و تضعیف رقبای خود تلاش کرد با به راه انداختن جنگها البته با الفاظ بشر دوستانه دیگر قدرتهای امپریالیستی را پشت سر خود ردیف کند. از سوی دیگر پس از سقوط شوروی مدت زمانی طول کشید تا روسیه سر انجام مجددا بعنوان مدعی قدرت جهانی، جاه طلبی های امپریالیستی خود را مطرح کند.
تمرکز آمریکا بر رویارویی با چین بوده است، سیاست تضعیف روسیه در راستای تضعیف دشمن استراتژیک یعنی چین است. واقعیت انکار ناپذیر این است که تنشهای امروزی تمرینی برای تنشهای امپریالیستی آینده است. رویاروئیهای اصلی بین آمریکا و چین خواهد بود.
صدای انترناسیونالیستی
25 تیر 1402