مرگِ جلاد

سقوط هلیکوپتر ابراهیم رئیسی و همراهان در 30 اردیبهشت 1403 منجر به کشته شدن همگی‌شان شد. هنوز علت دقیق حادثه مشخص نشده است، اگر چه از همان ساعات اولیه تئوری‌های توطئه یکی پس از دیگری مطرح شده‌اند، اما ظاهرا حادثه بوده است.

اگر چه ابراهیم رئیسی بیشتر به عنوان یکی از اعضای کمیسیون مرگ در سال 1367 شناخته می‌شود[1] اما او بعد از به قدرت رسیدن بورژوازی اسلامی و در طول حیات خود نقش مهمی در دستگاه سرکوب بورژوازی اسلامی ایفا کرده است. او به پاس خدمات‌اش توانست پله‎های ترقی در هرم قدرت را یکی پس از دیگری طی کند و قبل از این‌که رئیس جمهور شود، مناسب کلیدی را عهده‌دار بوده است. در جریان ریاست جمهوری او، طبقه کارگر سقوط استاندارد زندگی تجربه کرد که در تاریخ خود بی سابقه بوده است. ابراهیم رئیسی و کابینه او همراستا با سیاست‌های جناح تئوکراتیک بورژوازی اسلامی، جناح ولایت فقیه بود. در سال‌های اخیر و بدنبال جنگ قدرت درونی جناح‌های مختلف بورژوازی اسلامی، جناح اصوگرا توانسته بود،  قدرت را در هر سه قوه به دست بگیرد و موقتا جنگ قدرت به حاشیه برود.

مرگ رئیسی و مسئله جانشینی او در رابطه با ریاست جمهوری و بخصوص در رابطه با جانشینی احتمالی به جای ولی فقیه جنگ قدرت بین جناح‌های بورژوازی اسلامی را دامن خواهد زد. معماران جناح اصولگرا از مدت‌ها قبل امکان جانشینی او را در بدنه حکومت مهندسی می‌کردند تا راحت‌تر مورد پذیرش همه جناح‌ها و بخصوص بدنه حزب ‌اللهی قرار گیرد. در واقع سخنرانی خامنه‌ای بیشتر از این منظر قابل درک است که به شرایط جدید پاسخ می‌داد که این جنگ قدرت، کارکرد نظام را مختل نخواهد کرد، زمانی‌که گفت:

«ملت ایران نگران و دلواپس نباشند، هیچ اختلالی در کار کشور به وجود نمی‌آید.»

نکته مهم و حائز اهمیت این است که جنایتکاران، دژخیمان و جلادان، محصول نظام طبقاتی هستند، صرف‌نظر از روبنای ایدئولوژیک آن سیستم طبقاتی. دکتر حسینی، پرویز ثابتی و… در نظام شاهنشاهی، رئیسی، لاجوردی، حاجی داود و غیره در نظام اسلامی محصول توحش سرمایه‌داری هستند.  نظام شاهنشاهی به زباله‌دان تاریخ رفت و پرویز ثابتی جای خود را به رئیسی، لاجوردی و غیره داد که وحشی‌تر از جانیان قبلی بودند، چون نظام طبقاتی تداوم یافت. مادامی‌که نظام طبقاتی حاکم است، مرگ دژخیمان و جنایتکاران تغییری در نظام نخواهد داد و جنایتکار دیگری جای جنایتکار قبلی را خواهد گرفت. باید آن نظام طبقاتی که جنایتکار و دژخیم تولید می‌کند را به زیر کشید. به عبارت بهتر مادامی‌که جامعه طبقاتی که زمینه وجودی سرکوب دولتی است از بین نرود، تولید جنایتکاران نیز متوقف نخواهد شد.

بورژوازی با روبنای ایدئولوژیک اسلامی آن، چنان شرایط وحشتناکی برای شهروندان جامعه بوجود آورده است که شکست تیم‌های ورزشی آن در مسابقات ورزشی، مرگ مهره‌های آن یا عواملی نظیر آن موجب شادی عده‌ای از شهروندان جامعه می‌شود. این مسئله فقط مختص ایران نیست، مرگ «بانوی آهنین»، مارگارت تاچر با جشن‌های خیابانی در بریکستون و گلاسکو نیز همراه بود.[2]

چنین واکنشی نوعی خوشحالی کاذب است که حاصل تخلیه خشم نهفته است[3]. درست مثل مذهب که مردم بدلیل استثمار، فقر، ظلم، تحقیر و… زجر می‌کشند و به دنبال نوعی آرامش کاذب و رضایت تخیلی هستند تا رنج روزانه را فراموش کنند تا خود را برای استثمار روز بعد آماده کنند. انسان مذهبی با توسل به دین تسکین می‌یابند و به شیدایی می‌رسد بدون اینکه فرصت آن را پیدا کند تا به عواملی که باعث سیه روزی‌اش شده است، فکر کند. بدون آنکه مجال آن را پیدا کند بیندیشد که امکان ساختن دنیای دیگری نیز ممکن است. همین مسئله در رابطه با مرگ جلادان و دژخیمان نیز صادق است، «دنیا دار مکافات» نیست بلکه باید این دنیای وارونه را تغییر داد.

پاسخ کمونیستی تنها می‌تواند مبارزه طبقاتی باشد. چرا که در جریان مبارزه طبقاتی است که توهم کاذب کارگران به دموکراسی بورژوایی، سراب‌های دروغین، مذهب و غیره از هم فرو می‌پاشد. در چنین شرایطی، کارگران نه به دنبال آرامش تخیلی بلکه به دنبال دلایل بردگی مزدی خودشان خواهند بود. در جریان مبارزه طبقاتی و با مبارزه طبقاتی است که توده‌های کارگر گام به گام با رسیدن به هویت طبقاتی، خود را از یوغ هر گونه توهم کاذب، سراب دروغین، خوشحالی‌های گذرا رها خواهند ساخت.

تنها طبقه کارگر با مبارزه طبقاتی خود می‌تواند دستگاه سرکوب بورژوازی و تبع آن دژخیمان، جلادان و جنایتکاران را به چالش بکشد. در جریان مبارزه طبقاتی کارگران نه به دنبال خوشحالی‌های ظاهری، نه به دنبال آرامش تخیلی برای تخلیه خشم طبقاتی بلکه به عکس، تبدیل گام به گام خشم طبقاتی به آگاهی طبقاتی برای رسیدن به هویت طبقاتی خواهد بود. طبقه کارگری که به هویت طبقاتی خود آگاه باشد به عنوان یک طبقه اجتماعی، با قدرت و ابهت خود وارد جدال‌های طبقاتی می‌شود و افق جدیدی را در مبارزه طبقاتی می‌گشاید  و در روند خود دولت سرمایه را به چالش می‌کشد و آلترناتیو طبقاتی خود را مطرح می‌سازد و برای همیشه زمینه مادی تولید جلادان و دژخیمان را از بین می‌برد، تمامی تلاش‌ها باید در این راستا باشد.

م جهانگیری

1 خرداد 1403

یادداشتها:

[1] گورستان خاوران با اعدام‌های سال 1367 عجین شده است ولی واقعیت این است که از سال 1360 اعدامیان را در آنجا دفن می‌کردند و فقط مختص سال 1367 نیست. از همه مهم‌تر خاوران تنها گورستان دسته جمعی اعدامیان نیست بلکه شناخته شده‌ترین آن‌ها است. در هر گوشه و کنار این جامعه، یک خاوران گمنام وجود دارد.

[2]  روزنامه گاردین

[3]  انسان‌های زیادی هستند یا خود شخصا قربانی توحش بورژوازی اسلامی بودند یا خانواده‌شان تحت تاثیر سرکوب جنایتکاران قرار گرفته است. قطعا خوشحالی انسان‌ها از مرگ جنایتکاران یک واکنش طبیعی است ولی باید بین واکنش فردی و رویکرد اجتماعی تمایز قائل شد.

با کلیک کردن روی تصویر زیر مقاله را دانلود کنید!

مطالب مرتبط