نسلکشی در غزه، محصول توحش سازمانیافته سرمایهداری جهانی
غزه در چنگال وحشیگری خاموشی گرفتار است. توحشی توصیفناپذیر و بربریتی عریان، که نه قلم توان ترسیم ابعاد آن را دارد، و نه کلمات یارای بیان ژرفای فاجعه را. این بربریت، ردای فریبندهی سرمایهداری را دریده و چهرهی واقعی نظمی را عیان کرده است که بر جنگ، نسلکشی، ویرانی و توحش بنا شده است.
اسرائیل با به کارگیری سیاست زمین سوخته، در پی نابودی کامل این باریکه محصور و محو آن از روی نقشه است. غزه، این زندانِ بیسقف، اکنون به قتلگاهی بیرحم و صحنهای هولناک از نسلکشی تبدیل شده است. در پی بمبارانهای فرشی و بیوقفه، تاکنون بیش از ۵۲ هزار نفر جان باختهاند که اکثریت آنان را زنان و کودکان تشکیل میدهند. زیرساختهای حیاتی مانند بیمارستانها، مدارس، شبکه آب و برق، و جادهها به طور سیستماتیک ویران شدهاند. نزدیک به ۹۰ درصد از جمعیت غزه آوارهاند؛ نفرینشدگانی که با کمبود شدید غذا، سوخت، آب و دارو دست و پنجه نرم میکنند. آنچه امروز در غزه میگذرد، نه یک فاجعه انسانی ناگهانی، بلکه تصویری عریان از توحش نظام سرمایهداری است، نظمی که بیرحمانهترین جنایات را بیپروا به جهان عرضه میکند.
الاد باراشی، مجری شبکه ۱۴ اسرائیل و از چهرههای نزدیک به بنیامین نتانیاهو، در تاریخ ۲۷ فوریه ۲۰۲۵ در شبکه اجتماعی ایکس (توییتر سابق)، به طور علنی خواستار نسلکشی ساکنان غزه شد و صراحتاً استفاده از روشهای نازیها را پیشنهاد کرد. او در پستی که پس از موجی از واکنشها حذف شد، آشکارا از اجرای «یک هولوکاست دیگر» سخن گفت.
اما آیا نسلکشی یا هولوکاست صرفاً حاصل عملکرد رهبرانی دیوانه و از کنترل خارج شده است؟ ما معتقدیم چنین جنایات سازمانیافتهای، نه جنایات فردی یا استثنائاتی در تاریخ، بلکه محصول منطقی و اجتنابناپذیر نظام سرمایهداری در مرحلهی انحطاط آن است. از منظر دیالکتیکی، این جنایات را نمیتوان صرفاً به سطوح جنایتکاران فردی یا دیکتاتورهای بیرحم تقلیل داد. آنچه در حال وقوع است، جلوهای عریان از وحشیگری ساختاری سرمایهداری متأخر است، که در عصر انحطاط خود، چهره واقعی خود را بیپرده نشان میدهد.
پیش از آن که ادامه دهیم، بیایید ببینیم الاد باراشی چگونه توحش سازمانیافته سرمایهداری را در قالب خواستهها، آرزوها و اهداف خود باز مینماید. او در بخشی از پست خود نوشته بود:
” ۲.۶ میلیون تروریست در غزه سزاوار مرگ هستند!! آنها سزاوار مرگ هستند!! آنها سزاوار مرگ هستند! مردان، زنان و کودکان – به هر وسیلهای که لازم باشد، ما باید به سادگی یک هولوکاست علیه آنها انجام دهیم – بله، دوباره آن را بخوانید – هولوکاست! به نظر من – اتاقهای گاز. واگنهای قطار. و سایر روشهای بی رحمانه مرگ برای این نازیها… بگذارید در غزه یک هولوکاست رخ دهد.”[1]
در پی نسلکشی عظیمی که در جریان جنگ جهانی دوم رخ داد، رفقای حزب کمونیست بینالملل در مقالهای با عنوان «آشویتس یا دستاویز بزرگ»، نظام سرمایهداری را مسئول اصلی این نسلکشی معرفی کردند. به عبارت دقیقتر، رفقا تأکید کردند که تنها رژیم نازی مسئول این نسلکشی نبود، بلکه دموکراسیهای غربی نیز در این جنایت سهیم بودند.
در پی انتشار مقاله حزب کمونیست بینالملل، آنتیفاشیستها به دفاع از دموکراسی بورژوایی برخاستند و اتهاماتی سخیف و بیپایه را علیه حزب کمونیست بینالملل مطرح کردند. اما رفقای حزب با استدلالهایی روشن، مستدل و عمیق پاسخ دادند و نشان دادند که حملات آنتیفاشیستها در واقع حملهای مستقیم به مارکسیسم و انترناسیونالیسم پرولتری است و هم زمان، دفاعی آشکار از دموکراسی بورژوایی.
رفقا تأکید کردند که فاشیسم و دموکراسی، دو چهرهی یک نظاماند؛ نظام توحش سرمایهداری. به بیان دیگر، سرمایهداری بنا بر نیازها و بحرانهایش، گاه در شکل دموکراسی لیبرال و زمانی در هیئت فاشیسم بروز میکند. مسئله، نه روبنای سیاسی حکومت، بلکه ماهیت طبقاتی آن است.
ما با رفقای حزب هم نظر هستیم و بر این باوریم که میتوان استدلالها و تجربیات مطرح شده در آن مقاله را به نسلکشی در غزه نیز تعمیم داد. به عبارتی دقیقتر، مسئولیت این جنایت صرفاً بر دوش اسرائیل نیست؛ بلکه تمامی دولتها و قدرتهای جهانی، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، در این نسلکشی دخیل هستند.
نسلکشی در غزه، محصول توحش سازمانیافته سرمایهداری جهانی است؛ توحشی که تنها در بستر شرایط اجتماعی و تاریخی مشخصی میتواند به وقوع بپیوندد. سرمایهداری در عصر امپریالیسم، ابزارها، فناوریها و مناسباتی را پدید آورده که امکان چنین کشتار سازمانیافتهای را حتی در نوار باریکی چون غزه، ممکن میسازد .این نسلکشی را نمیتوان صرفاً به تصمیمات یک دولت یا ارتش خاص نسبت داد؛ بلکه باید آن را در چارچوب نظم جهانی سرمایهداری تحلیل کرد، نظمی که در دوران انحطاط خود، با هرج و مرجی افسارگسیخته، چهرهی واقعی و بیرحمش را بی پرده عیان میسازد.
در برابر چشم جهانیان و هم زمان با بمبارانهای فرشی، اسرائیل از قحطی و گرسنگی به عنوان یکی از ابزارهای اصلی نسلکشی استفاده میکند. این گرسنگی دادن، نه پیامد ناخواستهی جنگ، بلکه «محصول یک سیاست عمدی و آگاهانه»[2] است که با هدف حذف تدریجی جمعیت غزه اجرا میشود.
در کنار حملات هوایی گسترده که زیرساختها، خانهها، مدرسهها و حتی بیمارستانها را نابود میکند، رژیم اسرائیل با محرومسازی سیستماتیک مردم از دسترسی به غذا، آب، دارو و دیگر نیازهای اساسی، به نوعی نسلکشی از راه قحطی دست میزند؛ روشی که عمق بیرحمی و برنامهریزی شده بودن این جنایت را به وضوح نشان میدهد. این سیاست مرگبار، نه تنها چهره واقعی «تنها دموکراسی خاورمیانه» را آشکار میکند، بلکه نقاب از چهرهی به ظاهر انسان دوستانهی دولتهای جهانی بر میدارد؛ دولتهایی که با سکوت و رضایت خود، شریک این نسلکشی تاریخی شدهاند.
تمامی دموکراسیهای غربی، تحت عنوان «حق دفاع از خود»، در نسلکشی اسرائیل علیه مردم غزه دخیل هستند؛ از بریتانیا تا کانادا، از آلمان تا ایتالیا. گاه چنین القا میشود که گویا کنترل اسرائیل و نتانیاهو از دست دولتهای دموکراتیک غربی خارج شده و آنها دیگر توان مهار او را ندارند. اما این برداشت را نمیتوان یک دیدگاه جدی و تحلیلی تلقی کرد. آن چه در واقع در حال رخ دادن است، فروپاشی نظم سرمایهداری و فروغلتیدن آن به سوی هرج و مرجی فزاینده و بی سابقه است. این روند، نه تنها در عملکرد نتانیاهو یا ترامپ، بلکه در نقاط مختلف جهان به وضوح قابل مشاهده است. به بیان دقیقتر، آن چه از کنترل خارج شده، نه یک فرد یا دولت، بلکه خود نظام سرمایهداری است.
پروفسور بن سول (Ben Saul)، گزارشگر ویژه لانه دزدان (سازمان ملل) در امور حقوق بشر، در دسامبر ۲۰۲۴ اعلام کرد که ایالات متحده حدود ۶۹٪ و آلمان نزدیک به ۳۰٪ از تسلیحات و مهمات مورد استفاده اسرائیل را تأمین میکنند. او هشدار داد که این کشورها ممکن است به دلیل نقض تعهدات بینالمللی خود در قبال حقوق بشر و قوانین بشردوستانه، با پیگرد قانونی مواجه شوند.[3] البته در اینجا، از عوامفریبی گزارشگر ویژه «لانه دزدان» درباره حقوق بشر، و نیز توهمپراکنی درباره امکان پیگرد قضایی آمریکا یا آلمان، فعلاً میگذریم.
به عبارت دیگر، تنها با توقف ارسال سلاح از سوی همین دو کشور، میتوان روند نسلکشی را عملاً متوقف کرد. اگر آمریکا و آلمان تصمیم به قطع حمایت نظامی بگیرند، نسلکشی میتواند ظرف چند ساعت متوقف شود. پروفسور بن سول در یک نشست خبری در ژنو، درباره امکان توقف جنگ چنین اظهار داشت:
“آلمان و ایالات متحده ۹۹٪ از سلاحهایی را که به اسرائیل صادر میشوند، تأمین میکنند. اگر آنها ارسال این سلاحهایی را که فلسطینیان را میکشند متوقف کنند، میتوانند این درگیری را یک شبه متوقف کنند.”[4]
برخلاف عوامفریبی مزوّرانهی ایدئولوگهای بورژوای دموکرات، که با سخنرانیهای پرزرق و برق از «تمدن»، «صلحطلبی» و «دموکراسی» دم میزنند، توحش عریان سرمایهداری چنان تکاندهنده و شرمآور است که حتی نهادهای حقوق بشریِ وابسته به همین نظم نیز ناگزیر به واکنش شدهاند. آگنس کالامار، دبیرکل سازمان عفو بینالملل، با اشاره به آن چه در غزه میگذرد، از «لکهای پاکنشدنی بر وجدان جمعی» سخن میگوید و چنین توضیح میدهد:
“شکست تکاندهنده و شرمآور جامعه بینالمللی در بیش از یک سال گذشته برای اعمال فشار بر اسرائیل جهت پایان دادن به جنایاتش در غزه، ابتدا با تأخیر در درخواست برای آتشبس و سپس با ادامه انتقال تسلیحات، لکهای پاکنشدنی بر وجدان جمعی ماست. دولتها باید دست از تظاهر به ناتوانی برای پایان دادن به این نسلکشی بردارند؛ نسلکشیای که حاصل دههها مصونیت اسرائیل از نقض قوانین بینالمللی است… دولتهایی که همچنان در این برهه زمانی به اسرائیل تسلیحات منتقل میکنند، باید بدانند که در حال نقض تعهد خود برای جلوگیری از نسلکشی هستند و در معرض خطر همدستی در نسلکشی قرار دارند.”[5]
کشورهای دموکراتیک غربی، به ویژه ایالات متحده و آلمان، با ارائه کمکهای مالی، نظامی و فناورانه گسترده، نقش اساسی در جلوگیری از فروپاشی اقتصاد اسرائیل و پایداری آن ایفا میکنند. بدون اقتصادی کارآمد و فعال، چنین نسلکشیای در ابعادی که امروز شاهد آن هستیم، امکانپذیر نبود. آمریکا تاکنون حدود ۳۰۰ میلیارد دلار به اسرائیل کمک کرده و در قالب یک توافق ۱۰ ساله، متعهد به پرداخت ۳۸ میلیارد دلار دیگر شده است. این کمکها شامل ارسال تسلیحات، پشتیبانیهای فناورانه پیشرفته، و حمایتهای سیاسی در نهادهای بینالمللی است. کشورهای اروپایی نیز با صادرات سلاح، فناوری پیشرفته و تداوم روابط تجاری، در تحکیم اقتصاد جنگ محور اسرائیل سهم دارند. در نتیجه، این حمایتها زمینه اعمال خشونت سیستماتیک و نسلکشی را فراهم کردهاند.
فرانسه که مهد تمدن بورژوایی است، نه تنها در گذشته در جنایاتی چون نسلکشی رواندا نقش داشته، بلکه امروز نیز با توجیه دفاع اسرائیل از خود، به یکی از حامیان بی قید و شرط آن تبدیل شده است. به عبارت دیگر، فرانسه در نسلکشی غزه شریک است. فرانسه حتی از قطعنامه ۲۷۱۲ در شورای امنیت لانه دزدان (سازمان ملل) حمایت کرد؛ قطعنامهای که به جای توقف کشتار سازمانیافته، خواستار محدودسازی کمکهای بشردوستانه به غزه بود.[6] این موضع نه فقط نشانهای از همدستی، بلکه سندی بر مسئولیت مستقیم در جنایتی است که در برابر دیدگان جهانیان در حال وقوع است.
دولتهای غربی در تلاش هستند تا با هدف تضعیف موقعیت چین و در عین حال حمایت از اسرائیل، در چارچوب منافع امپریالیستی خود، یک مسیر تجاری جایگزین برای «جاده ابریشم» چین ارائه دهند؛ مسیری که با عنوان «کریدور اقتصادی هند–خاورمیانه–اروپا» شناخته میشود. این کریدور از هند آغاز شده و از طریق مسیر دریایی به امارات متحده عربی متصل میگردد. سپس از طریق خط ریلی، از عربستان سعودی و اردن عبور کرده و به بندر حیفا در اسرائیل میرسد؛ در نهایت نیز از حیفا به بنادر اروپایی نظیر یونان و ایتالیا متصل خواهد شد. این پروژه نه تنها به تقویت موقعیت ژئوپلیتیکی اسرائیل کمک میکند، بلکه بخشی از رقابت راهبردی غرب برای مهار نفوذ اقتصادی چین نیز به شمار میرود.
اگر چه هند در سالهای اخیر به یکی از منابع اصلی تأمین نیروی کار برای اسرائیل تبدیل شده، اما این روند به ویژه پس از کاهش ورود کارگران فلسطینی به دلیل جنگ در خاورمیانه اهمیت بیشتری یافته است. با ممنوعیت ورود کارگران فلسطینی به اسرائیل، حدود ۱۶ هزار کارگر هندی به این کشور اعزام شدند تا جایگزین نیروی کار فلسطینی در بخش ساخت و ساز شوند.[7] برنامهریزی برای اعزام هزاران کارگر هندی دیگر نیز در جریان است تا کمبود نیروی انسانی در بخشهای کلیدی اقتصاد اسرائیل جبران شود.[8]
از سوی دیگر، اگرچه روسیه همچنان تأمینکننده اصلی تسلیحات هند است، با این وجود سهم هند از واردات تسلیحاتی روسیه در دو دهه اخیر کاهش یافته است؛ از ۷۳.۳ درصد در سال ۲۰۰۰ به ۵۱ درصد در سال ۲۰۲۰ تنزل کرده است. در مقابل، سهم اسرائیل در این بازه زمانی رو به افزایش گذاشته و اکنون هند به بزرگترین خریدار تجهیزات نظامی اسرائیل تبدیل شده است، به طوری که حدود ۴۲ درصد از صادرات تسلیحاتی اسرائیل به هند اختصاص دارد.[9]
با توجه به قدرتگیری چین و تشدید جنگ تجاری میان ایالات متحده و چین، اسرائیل تمایل دارد سهم سرمایهگذاران ژاپنی در اقتصاد خود، به ویژه در بخش فناوری، افزایش یابد. در همین راستا، سهم سرمایهگذاری ژاپن در صنعت فناوری اسرائیل که در سال ۲۰۱۶ تنها ۱.۸ درصد از کل سرمایهگذاریهای خارجی را تشکیل میداد، تا سال 2021 به ۱۵.۸ درصد افزایش یافته است و همچنان در حال افزایش است.[10]روندی که نه تنها به تقویت اقتصاد اسرائیل انجامیده بلکه این کشور را در پیگیری اهداف نظامی و امپریالیستیاش توانمندتر میسازد.
کشورهای عربی در سالهای اخیر روابط خود را با اسرائیل در زمینههای نظامی، امنیتی، تجاری و اقتصادی تقویت کردهاند. برای مثال، مراکش در حال راهاندازی کارخانهای برای تولید پهپادهای نظامی با همکاری شرکتهای اسرائیلی است. امارات متحده عربی نیز سرمایهگذاریهای مشترک در حوزههای فناوری، انرژی، بهداشت و گردشگری را در دستور کار قرار داده است. بحرین در سالهای اخیر بهعنوان یک مرکز مالی مهم برای شرکتهای اسرائیلی عمل کرده است. اردن نیز به عنوان شریک کلیدی اسرائیل در تأمین منابع آبی و همکاریهای امنیتی شناخته میشود. این همکاریها علاوه بر زمینههای انرژی، حمل و نقل و کشاورزی، به گسترش روابط در سایر بخشها نیز منجر شده است. همچنین، صندوق سرمایهگذاری عمومی عربستان سعودی در تعدادی از استارت آپهای اسرائیلی سرمایهگذاری کرده است. کشورهای عربی همچنین به تقویت مسیرهای تجاری، تأمین نیروی کار و سرمایهگذاری در پروژههای مشترک با اسرائیل پرداختهاند که این اقدامات به عنوان گامی در راستای عادیسازی روابط اقتصادی میان کشورهای عربی و اسرائیل محسوب میشود.[11]
به دنبال حملات نیروهای انصارالله یمن (حوثیها) به کشتیهای تجاری در دریای سرخ، بندر ایلات با کاهش 85 درصدی در فعالیتهای خود مواجه شده و عملاً به حالت تعطیل درآمده است. لذا مسیرهای زمینی از طریق عربستان سعودی و اردن برای واردات کالا به اسرائیل مورد استفاده قرار گرفتهاند.[12] این مسیرها نقش مهمی در تأمین نیازهای اسرائیل ایفا کردهاند و مانع از آن شدهاند که اسرائیل در شرایطی مشابه محاصره کامل قرار گیرد، به ویژه با توجه به بسته شدن بندر جنوبی توسط حوثیها و ناامنی بنادر شمالی، در زمان فعالبودن حزبالله.
چین، هرچند در سخن خواهان پایان درگیریهای خاورمیانه بوده و به دلیل رقابت با ایالات متحده از برخی سیاستهای واشنگتن انتقاد کرده است، اما در عمل کوشیده از مسئله فلسطین به عنوان ابزاری برای پیشبرد منافع امپریالیستی خود استفاده کند. با این حال، روابط اقتصادی گسترده و نزدیکی با اسرائیل حفظ کرده است؛ روابطی که نقشی کلیدی در چرخش چرخ اقتصاد اسرائیل ایفا کردهاند. به عبارت دیگر، چین نیز در فراهمکردن بستر اقتصادی و سیاسی برای تداوم نسلکشی در غزه سهیم بوده است. جدول[13] زیر حجم صادرات چین به اسرائیل و همچنین صادرات اسرائیل به چین و همچنین حجم کل تجارت را به میلیارد دلار آمریکا نشان میدهد.
سال | صادرات چین به اسرائیل | صادرات اسرائیل به چین | حجم کل تجارت |
2018 | 9.27 | 4.79 | 14.06 |
2019 | 9.61 | 4.70 | 14.31 |
2020 | 11.30 | 4.24 | 14.54 |
2021 | 15.10 | 4.40 | 19.50 |
2022 | 16.50 | 4.63 | 21.13 |
2023 | 15 | 4.23 | 19.23 |
آمارها نشان میدهند که حجم صادرات اسرائیل به چین در طول سالهای گذشته تغییر چندانی نداشته، در حالی که واردات اسرائیل از چین به طور پیوسته افزایش یافته است. آمار مربوط به سال ۲۰۲۴ هنوز منتشر نشده و کاهش تجارت در سال ۲۰۲۳ احتمالاً تحت تأثیر تحولات و درگیریهای خاورمیانه بوده است. به طور کلی، چین یکی از بزرگترین تأمینکنندگان نیازهای اساسی اسرائیل به شمار میرود. مهمترین اقلام صادراتی چین به اسرائیل شامل خودرو، تجهیزات مخابراتی، رایانه و لوازم الکترونیکی، ماشینآلات صنعتی، مواد شیمیایی، پلاستیک و منسوجات است. حجم بالای تجارت دوجانبه، چین را به یکی از شرکای تجاری کلیدی اسرائیل تبدیل کرده است. اما آیا همین اقتصاد کارآمد که چین در شکلگیری و پشتیبانی از آن نقش دارد، دولت اسرائیل را در پیشبرد جنایات و نسلکشی توانمندتر نمیسازد؟
آذربایجان حدود ۶۵ درصد از نفت وارداتی اسرائیل را تأمین میکند.[14] این نفت از میدانهای نفتی دریای خزر استخراج شده و از طریق خط لوله باکو- تفلیس- جیهان، پس از عبور از خاک گرجستان، به بندر جیهان در سواحل مدیترانهای ترکیه منتقل میشود. از آنجا، نفت از طریق مسیر دریایی و با نفتکشها به بنادر اسرائیل، به ویژه بندر اشکلون، منتقل میشود.
این مسیر انتقال، نقش حیاتی در تأمین انرژی اسرائیل ایفا میکند. نفت وارد شده پس از پالایش، به فرآوردههایی از جمله سوخت جت تبدیل میشود که در عملیاتهای نظامی نیز مورد استفاده قرار میگیرد. در مجموع، آذربایجان با همراهی ترکیه، نقش کلیدی در تأمین انرژی اسرائیل دارد، نقشی که حتی در میانه جنگ، بمباران، و نسلکشی نیز همچنان بی وقفه ادامه دارد.
اگر آذربایجان نفت نمیفرستاد، اگر ترکیه راه عبور را نمیگشود، شاید جتهایی که امروز آسمان غزه را میشکافند، سوخت پرواز نمییافتند. شاید صدای انفجار در دل شب طنین نمیانداخت، شاید کودکی دیگر زیر آوار دفن نمیشد. جنگندههای مرگباری که خانهها، مدارس، بیمارستانها و دیگر زیرساختها را در یک چشم بر هم زدن به تلی از خاکستر بدل میکنند، با سوختی به پرواز در میآیند که دیگر دولتهای سرمایهداری آن را فراهم کردهاند. هواپیماهایی که لرزه بر اندام نفرین شدگان غزه میاندازند، با نفتی در آسمان پرواز میکنند که سود دیگر دولتهای متوحش سرمایهداری آن را ممکن کرده است. با هر غرش در آسمان، انسانهایی روی زمین خاموش میشوند. زنان، کودکان، خانوادهها، در خون خود میغلتند و بیصدا بر خاک میافتند. تنها چیزی که بیوقفه بالا میرود، شمار جنازهها است. آیا تأمین انرژی توسط دولتهای متوحش سرمایهداری یکی از عوامل اصلی تداوم آتش جنگ و ویرانی در غزه نیست؟
جنگ خاورمیانه تا حدودی به سود روسیه تمام شد، چرا که برای دموکراسیهای غربی، حمایت از اسرائیل نسبت به حمایت از اوکراین در اولویت قرار گرفت و همین امر به کاهش نسبی پشتیبانی از اوکراین انجامید. در جریان حمله موشکی ایران به اسرائیل در آوریل ۲۰۲۴، پیش از خود اسرائیل، این آمریکا، بریتانیا، فرانسه، اردن، عربستان سعودی و دیگر کشورها بودند که برای رهگیری موشکها وارد عمل شدند. ولودیمیر زلنسکی بارها از کشورهای غربی خواسته است که همان سطح از حمایت دفاعی که به اسرائیل ارائه میشود، برای اوکراین نیز فراهم کنند. او به ویژه از واکنش سریع و هماهنگ غرب در دفاع از اسرائیل تمجید کرد و از نبود چنین حمایتی برای کشورش ابراز نارضایتی نمود.[15] به بیان دیگر، نسلکشی در غزه جنگ خاورمیانه به طور غیرمستقیم موجب تقویت موقعیت روسیه شده است؛ تقویتی که خون کشتهشدگان غزه، همچون سوخت، آن را به پیش رانده است.
شاید گفته شود که در شرایطی که حتی کشورهای عربی اقدامی جدی برای جلوگیری از نسلکشی در غزه انجام ندادند، این ایران بود که همراه با نیروهای نیابتیاش از لبنان تا یمن، و از عراق تا سوریه، در حد توان خود در برابر جنایات اسرائیل و به تبع آن، در برابر نسلکشی ایستادگی کرد. برخی حتی پا را فراتر نهاده و ایران را به عنوان یک قدرت ضدامپریالیستی معرفی میکنند.[16] چنین ادعایی، در بهترین حالت، سادهلوحانه است و هیچ ارتباطی با تحلیل مارکسیستی از دولت و امپریالیسم ندارد. جایگاه ایران، همچون دیگر دولتهای سرمایهداری در نظم جهانی، نه بر مبنای تقابل با امپریالیسم، بلکه در چهارچوب رقابتها و منافع امپریالیستی تعریف میشود.
ایران در چارچوب منافع امپریالیستی خود مدعی نقش قدرت منطقهای است و نیروهای نیابتیاش، از جمله گروههای فلسطینی را به مثابه ابزاری برای پیشبرد این منافع امپریالیستی به کار میگیرد. این نیروها برای ایران نقش نوعی بازدارندگی در برابر رقبای منطقهای و حتی قدرتهای بزرگ جهانی ایفا میکنند، اما در عمل، صرفاً به عنوان «گوشت دم توپ» در خدمت سیاستهای امپریالیستی جمهوری اسلامی قرار میگیرند.
اسرائیل، با حمایت دموکراسیهای غربی و متحدان منطقهایاش، از جمله برخی کشورهای عربی و ترکیه، ضربات سنگینی به نیروهای نیابتی ایران وارد کرده و آنها را به شدت تضعیف کرده است. سوریه نیز عملاً به اردوگاه مخالف پیوسته و آمریکا فشار گستردهای بر لبنان وارد میکند تا حزبالله را خلع سلاح کند. در همین راستا، دولت لبنان تحت فشار آمریکا در حال حذف تدریجی حزبالله از مواضع حساس، از جمله فرودگاهها، است. هم زمان، قدرتهای غربی فشارهای اقتصادی شدیدی بر ایران وارد کرده و روند فرسایش اقتصاد آن را تشدید کردهاند. در چنین شرایطی، نیروهای نیابتی ایران عملاً ناتوان از انجام اقدامات مؤثر شدهاند و خود جمهوری اسلامی نیز تاکنون موفق به پاسخگویی جدی به آخرین حملات اسرائیل نشده است[17].
پس مسئولیت نسلکشی در غزه تنها بر عهده دولت اسرائیل نیست. تقلیل این نسلکشی به ایدئولوژی صهیونیستی یا صرفاً سیاستهای دولت اسرائیل، نگاهی ایدهآلیستی و غیرمارکسیستی است. آنچه چنین نسلکشی سازمانیافته و مبتنی بر فناوری پیشرفته را ممکن ساخته، ساختار اجتماعی سرمایهداری در عصر امپریالیسم است. تنزل دادن مخالفت با نسلکشی به کمپینهای صرفاً ضد اسرائیلی، در عمل به معنای تبرئه دیگر دولتهای سرمایهداری، چه دموکراتیک و چه دیکتاتوری است، دولتهایی که بدون حمایت مستقیم یا غیر مستقیمشان، این نسلکشی و جنایتها قابل تحقق نبودند. در حقیقت، چنین نگرشی بازتولید نوعی «جنبش ضدفاشیسم» است که اگر چه از زبان و شعارهای ضدجنگ و ضدنسلکشی بهره میبرد، اما اعتراضات آن در چهارچوب نظام سرمایهداری باقی میماند و در عمل به حفظ منافع طبقه حاکم و تداوم نظم سرمایهداری خدمت میکند.
متأسفانه، جنگ خاورمیانه و نسلکشی در غزه، در مقایسه با بسیاری از جنگهای دیگر، تأثیری به مراتب منفیتر بر طبقه کارگر نه تنها در خاورمیانه، بلکه در سراسر جهان داشته است. در اعتراضات علیه نسلکشی در غزه، نوک پیکان حمله اغلب صرفاً متوجه دولت اسرائیل و شخص نتانیاهو است، نه تمامی دولتهای امپریالیستیای که بدون حمایت مستقیم یا غیرمستقیم آنها، چنین نسلکشی و جنایتی امکانپذیر نبود.
نسلکشی در غزه فضای مبارزاتی را با تبلیغات ناسیونالیستی و صلحطلبی بورژوایی مسموم کرده و طبقه کارگر را از درک ریشههای واقعی نسلکشی این جنایت دور میسازد. این توهمی خطرناک است که گمان کنیم میتوان از همان دولتهایی که خود عامل جنگافروزی هستند، خواست تا جنگ و نسلکشی را متوقف کنند. صلحی که در چارچوب ساز و کارهای سرمایهداری و به دست دولتهای جنگطلب برقرار شود، چیزی جز وقفهای موقت در چرخۀ جنگ افروزی نیست. در حقیقت، از دل «صلح» سرمایهدارانه، تنها شعلههای جنگی تازه زبانه میکشد.
جنگ در خاورمیانه و نسلکشی غزه، رویدادی مجزا و محدود به گوشهای از این کره خاکی نیست، بلکه بازتابی از توحش سازمانیافتهای است که سرمایهداری در عصر انحطاط خود به نمایش گذاشته است. این جنایتها نه به دست یک دولت یا بازیگر خاص، بلکه با پشتیبانی و همدستی همه دولتهای سرمایهداری ممکن شدهاند. در همین عصر امپریالیستی، ابزارهای نوین از ماهوارههای اطلاعاتی و هوش مصنوعی گرفته تا پیشرفتهترین تسلیحات و جنگندههای نظامی، در خدمت گسترش این کشتار سازمانیافته قرار گرفتهاند. سرمایهداری در مرحله زوال خود، با تکیه بر تکنولوژی و قدرت نظامی، چهره واقعیاش را در ویرانی، نسلکشی و جنگهای بیپایان عیان میسازد.
سرمایهداری بشریت را وارد عصر جنگهای دائمی امپریالیستی کرده است. از زمانی که این نظام در سال ۱۹۱۴ با جنگ جهانی اول، کشتار امپریالیستی را آغاز کرد، ماشین مرگ آن هرگز از حرکت نایستاده است. تاریخ نشان داده که تنها نیرویی که توان متوقف کردن این ماشین کشتار را دارد، طبقه کارگر است. خطر انقلاب در آلمان بود که بورژوازی را به پذیرش آتشبس وادار کرد. این واقعیت همواره و همچنان صادق است: جنایتکاران جنگی تنها زمانی عقبنشینی میکنند که با تهدید انقلاب پرولتری مواجه شوند، تا فرصتی بیابند خود را برای نبرد طبقاتی آینده علیه همین پرولتاریا آماده سازند.
تنها مبارزهی طبقاتیِ طبقه کارگر است که میتواند بدیلی واقعی در برابر بربریت سرمایهداری، جنگ، نسلکشی و دیگر اشکال توحش آن ارائه دهد. از آنجا که پرولتاریا کشوری برای دفاع ندارد، مبارزهاش از مرزهای ملی فراتر میرود و در سطح بینالمللی گسترش مییابد. مبارزه پرولتاریا اگر چه در آغاز برای دفاع از سطح معیشت خود شکل میگیرد، اما در روند خود ناگزیر سیاستهای امپریالیستی را به چالش خواهد کشید.
هرچند طبقه کارگر جهانی امروز هنوز در موقعیتی نیست که بتواند این وظیفهی تاریخی را بر دوش گیرد، اما تکامل مبارزهی طبقاتی میتواند این افق را در برابرش بگشاید. تنها با سرنگونی سرمایهداری در مقیاس جهانی است که طبقه کارگر خواهد توانست ریشههای مادی توحش سرمایهداری، در قالب جنگ، نسلکشی و تنشهای امپریالیستی را از میان بردارد و صلحی پایدار را برای بشریت به ارمغان آورد.
مرگ بر جنگ و نسلکشی امپریالیستی!
زنده باد جنگ طبقه علیه طبقه!
صدای انترناسیونالیستی
28 اردیبهشت 1404
یادداشتها:
[1] بخشی از پست «الاد باراشی»، مجری شبکه ۱۴ اسرائیل، که در تاریخ ۲۷ فوریه ۲۰۲۵ در شبکه اجتماعی ایکس منتشر شده بود. این پست اکنون حذف شده است، اما تصویر آن (اسکرینشات) به زبان اصلی (عبری) در پیوست قابل مشاهده است.
بتسلم (B’Tselem) یک سازمان حقوق بشری اسرائیلی است که از سال ۱۹۸۹ به مستند سازی نقض حقوق فلسطینیها در کرانه باختری، غزه و شرق بیتالمقدس میپردازد. این سازمان با ارائه گزارش، فیلم و شهادت، تخلفات اسرائیل مانند مصادره زمین، کشتار غیرنظامیان و محدودیتهای حرکتی را افشا میکند. در سال ۲۰۲۱، بتسلم اسرائیل را رسماً یک رژیم آپارتاید معرفی کرد و یکی از معدود صداهای انتقادی از داخل اسرائیل است.
[13] جدول از طریق آمار صادرات چین به اسرائیل و همچنین از صادرات اسرائیل به چین از سایت اقتصاد معاملاتی تهیه شده است.
[16] برای این طیف، صرفاً ضدیت با قدرتهای بزرگ غربی به معنای ضدامپریالیست بودن تلقی میشود. اما از نگاه ما، در عصر انحطاط سرمایهداری، یعنی عصری که سرمایهداری به مرحله امپریالیسم رسیده، هر دولت سرمایهداری، خود یک دولت امپریالیستی است.
[17] ایران ادعا میکند که اجرای عملیات «وعده صادق ۳» قطعی است و این بار بسیار کوبندهتر از عملیاتهای پیشین خواهد بود. با این حال، جمهوری اسلامی تأکید دارد که زمان، شیوه و ابعاد این عملیات را خود تعیین خواهد کرد. بنابراین، تأخیر در اجرای آن به معنای انصراف یا عدم تحقق نیست. با این حال، در شرایط فعلی به نظر میرسد چنین وعدههایی بیشتر کارکردی روانی برای حفظ روحیه در بدنه حاکمیت دارند؛ چرا که پاسخ به یک عملیات نظامی نمیتواند به آیندهای نامعلوم موکول شود.
پیوست(اسکرین شات پست الاد باراشی، مجری شبکه ۱۴ در شبکه اجتماعی ایکس):