پلاتفرم انترناسیونال کمونیستی با ترجمه و مقدمۀ صدای انترناسیونالیستی
مقدمه ای بر ترجمه فارسی پلاتفرم انترناسیونال کمونیستی
بهدنبال وقوع جنگ جهانی امپریالیستی اول، بین الملل سوسیالیستی (بین الملل دوم) به مواضع پرولتری خیانت کرد و برای همیشه به اردوی سرمایه پیوست. در جریان کنفرانس زیمروالد در سپتامبر 1915، جناح چپ درکنفرانس عملا ضرورت بین الملل جدیدی را مطرح کرد.
موج بزرگ مبارزات کارگری که به دنبال جنگ امپریالیستی شکل گرفته بود، روز به روز گسترش پیدا میکرد و از سال 1917 شاهد رشد مبارزات طبقه کارگر در سطح جهانی بودیم. اعتلای جنبش طبقاتی کارگران در سراسر این کرۀ خاکی، بیانگر شرایط انقلابی بود. انقلاب اکتبر در روسیه توسط شوراهای کارگری تحت رهبری حزب بلشویک، افق جدیدی را گشوده بود. افق به زیر کشیدن سرمایه داری و برقراری حاکمیت کارگری از طریق شوراهای کارگری. موج انقلاب جهانی، در سطح جهانی، سرمایه را به چالش کشیده بود. نبردهای کارگری از اروپا تا آمریکا را در نوردیده بود، اما قلب تپندۀ سرمایه در آن مقطع یعنی آلمان به مرکز جدالهای طبقاتی تبدیل شده بود. قیامهای کارگری یکی پس از دیگری بوقوع میپیوستند. خطری جنبش رو به رشد طبقه کارگر را تهدید میکرد. اگر نبردهای پرولتری توسط یک بین الملل کمونیستی با پلاتفرم و برنامه روشن و سازمانیافته در سطح بین المللی هدایت نشود، عواقب سنگینی را برای انقلاب جهانی به بار خواهد آورد.
شکست قیام پرولتری در برلین در ژانویه 1919 که منجر به قتلعام رهبران پرولتری شد، تا حدودی نتیجه ناتوانی حزب کمونیست جوان بود که قادر نشد، پرولتاریا را از تله بورژوازی، یعنی قیام زودرس دور نگه دارد و نیرو و توان خود را برای لحظه مناسبتر حفظ کند. کاری که بلشویکها در ژوئیه 1917 انجام داده بودند و این عمل بیانگر بلوغ بلشویکها بود. در واقع بدون درایت بلشویکها در ژوئیه 1917 پیروزی انقلاب اکتبر بسیار سخت میشد.
در پاسخ به چنین ملزوماتی، اگر چه بسیار دیر هنگام در مارس 1919 انترناسیونال کمونیستی، حزب جهانی برای انقلاب جهانی کنگرۀ موسس خود را برگزار کرد. زمانیکه انترناسیونال کمونیستی، کنگرۀ موسس خود را برگزار میکرد، جمهوری شورایی مجارستان اعلام موجودیت کرد، به طوری که با وجود شکست قیام پرولتری در برلین، نبردهای پرولتری در آلمان هنوز به شدت ادامه داشت. نبردهای کارگری در همه جای این کرۀ خاکی جریان داشت و افق انقلاب جهانی پیش روی پرولتاریا قرار داشت.
پلاتفرم انترناسیونال کمونیستی بر این درک درست بنا شده است که سرمایهداری با تبدیل شدن به اقتصاد جهانی به انتهای مرزهای تاریخی خود رسیده و وارد دوران انحطاط خود گردید که منجر به جنگ جهانی امپریالیستی شد به طوری که در عصر ما، دوران فروپاشی سرمایه، یعنی عصر انقلاب کمونیستی پرولتاریا است.
در حالیکه پرولتاریا در سطح جهانی به دنبال حمله ایدئولوژیک بورژوازی در پی سقوط بلوک شرق ناچار به یک عقب نشینی جدی شد، هم اکنون در حال سر برافراشتن است، از این رو ارجاع به سنت و دستاوردهای انترناسیونال کمونیستی حائز اهمیت است. این مسئله بخصوص در فضای سیاسی فارسی زبان، که گرایشات راست و چپ سرمایه تقلا میکنند تا کارگران را تحت عنوان “انقلاب” سیاهی لشکر مبارزات ضد رژیمی کنند، بیشتر اهمیت مییابد. برخلاف عوامفریبیهای گرایشات راست و چپ سرمایه، همانطوریکه پلاتفرم انترناسیونال کمونیستی تاکید میکند انقلاب کمونیستی، بهترین و در واقع تنها راه نجات جامعه است. امید است ترجمه پلاتفرم بین الملل کمونیستی در خدمت شفافیت فضای سیاسی پرولتری و در راستای پیشروی مواضع پرولتری قرار گیرد.
خرداد 1402
صدای انترناسیونالیستی
* * * * * * * * * * * * * * * * *
اولین کنگره بین الملل کمونیست
پلاتفرم انترناسیونال کمونیستی
6 مارچ سال 1919؛ گزارشگران: ابرلین و بوخارین
تضادهای نظام جهانی سرمایهداری که در اعماق آن پنهان شده بود، با نیرویی شگرف در یک انفجار عظیم – بروز جنگ جهانی بزرگ امپریالیستی– خود را نشان داد.
سرمایهداری تلاش کرد با سازماندهی تولید بر ماهیت آنارشیستی تولید غلبه کند. به جای اینکه تعداد زیادی از صاحبان سرمایه با یکدیگر رقابت کنند، انجمن های قدرتمندی از سرمایه داران (سندیکاها، کارتل ها، تراست ها) ایجاد شدند. سرمایه بانکی همراه با سرمایه صنعتی و زندگی اقتصادی به طور کلی تحت تأثیر الیگارشی مالی سرمایه قرار گرفت، قدرت و سازماندهی آن منجر به سلطه انحصاری گردید. رقابت آزاد جای خود را به انحصار داده و سرمایه دار منفرد به عضوی از یک انجمن سرمایهداری تبدیل شد. به طوری که سازمان جای خود را به هرج و مرج بی رحم داد.
اما، در حالی که هرج و مرج شیوه تولید سرمایهداری در هر کشور مجزا جای خود را به سازمان سرمایهداری داد، در سطح اقتصاد جهانی، هرج و مرج، رقابت و تضادها تشدید شد. مبارزه بین بزرگترین و سازمانیافتهترین دولتهای استثمارگر با ضرورتی آهنین، به وحشتهای جنگ جهانی امپریالیستی منجر شد. طمع سود، سرمایه جهانی را به مبارزه برای بازارهای جدید، حوزه های جدید سرمایهگذاری، منابع جدید مواد خام و نیروی کار ارزان بردگان استعماری سوق داد. دولتهای امپریالیستی تمام جهان را بین خود تقسیم کردند و میلیونها پرولتر و دهقان آفریقایی، آسیایی، استرالیایی و آمریکایی را به حیوانات بارکش تبدیل نمود، میبایست دیر یا زود ماهیت واقعی و آنارشیستی سرمایه را در یک درگیری تمام عیار بروز دهد. این گونه بود که بزرگترین جنایت – جنگ جهانی مرگبار – رخ داد.
سرمایهداری همچنین به دنبال غلبه بر تضادهای موجود در ساختار اجتماعی خود بود. جامعه بورژوایی یک جامعه طبقاتی است. سرمایه قدرتهای بزرگ “متمدن” میخواست تضادهای اجتماعی خود را پنهان نماید و هم چنین با غارت مردم مستعمرات، میتوانست بردگان اجیر شده خود را بخرد. به طوری که جامعهای مورد علاقه را بین استثمارگران و استثمار شدگان به هزینه مستعمرات تحت ستم – از جمعیت زرد، سیاه و سرخ پوست ایجاد کند. به این صورت بود که طبقات کارگر اروپا و آمریکا به « سرزمین پدری- وطن» امپریالیستی خود گره خوردند.
اما هنگامی که جنگ فرا رسید، این روش رشوه دادن که قبلاً میهن پرستی طبقه کارگر و بندگی معنوی آن را تامین میکرد، نتیجه معکوس نشان داد. به طوری که صلح بین طبقات سرانجام با نابودی فیزیکی، با بردگی کامل پرولتاریا، سرکوب وحشتناک، فقر و انحطاط فیزیکی و قحطی جهانی حاصل گردیده و صلح مدنی بر هم خورد. جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی تبدیل شد.
یک سیستم جدید متولد شده است. عصر ما، دوران فروپاشی سرمایه، فروپاشی درونی آن، عصر انقلاب کمونیستی پرولتاریا است.
نظام امپریالیستی در حال فروپاشی است. در مستعمرات و در میان کشورهای کوچکی که اخیراً استقلال یافته اند، ناآرامی وجود دارد. این دورهای که زمان قیامهای پرولتری و انقلابهای پیروزمندانه پرولتری در برخی کشورها است. ارتشهای امپریالیستی تضعیف گردیده و طبقات حاکم کاملاً از ادامه حکومت ناتوان هستند. وضعیت کنونی در سراسر جهان چنین است.
فرهنگ بشری نابود شده و بشریت در معرض نابودی کامل قرار گرفته است. تنها یک نیرو قادر به نجات بشریت است و آن پرولتاریا است. “نظم” سرمایهداری قدیمی از کار افتاده است، تداوم حیات آن منتفی است. نتیجه نهایی شیوه تولید سرمایهداری هرج و مرج است. بر این هرج و مرج فقط طبقه مولد و پر شمار – طبقه کارگر – می تواند غلبه کند. پرولتاریا باید نظم واقعی – نظم کمونیستی را برقرار کند. باید حاکمیت سرمایه را بشکند، جنگها را غیرممکن کند، مرزهای بین دولتها را از بین ببرد، تمام جهان را به جامعهای تبدیل کند که در آن همه برای نفع عمومی کار کنند و آزادی و برادری مردمان را تحقق بخشد.
از سوی دیگر، سرمایه جهانی خود را برای نبرد نهایی آماده میکند. در پشت ردای «لیگ ملل» و صحبتهای صلحطلبانهاش، آخرین تلاش خود را انجام میدهد تا نظام سرمایهداری را که اکنون در فرآیند فروپاشی خود به خودی است، انرژیهایش را علیه پیشروی مداوم انقلاب پرولتری هدایت کند.
پرولتاریا باید به این توطئه جدید و عظیم طبقات سرمایهدار با تصرف قدرت سیاسی پاسخ دهد. کارگران باید از این قدرت به عنوان سلاحی علیه دشمنان طبقاتی خود و به عنوان اهرمی برای بازسازی اقتصادی جامعه استفاده کنند. پیروزی نهایی پرولتاریای جهانی سرآغاز تاریخ واقعی آزادی بشر است.
تسخیر قدرت سیاسی
تسخیر قدرت سیاسی توسط پرولتاریا به معنای نابودی قدرت سیاسی بورژوازی است. دستگاه دولتی بورژوایی با ارتش سرمایهداری خود به فرماندهی بورژوازی – افسران اشرافزاده، پلیس و ژاندارمری، زندانبانان و قضات، کشیشها و مقاماتش، قویترین سلاحی است که بورژوازی در اختیار دارد. تسخیر قدرت دولتی نباید صرفاً به معنای تغییر پرسنل در وزارتخانهها باشد، بلکه باید به معنای حذف دستگاه متخاصم دولتی، تمرکز قدرت واقعی در دست پرولتاریا، خلع سلاح بورژوازی، افسران ضدانقلاب و گارد سفید و مسلح کردن پرولتاریا، سربازان انقلابی و گارد سرخ کارگران، حذف همه بورژواها باشد.
دستگاه دولتی بورژوایی باید در هم شکسته و یک ماشین دولتی پرولتری ساخته شود. پیروزی پرولتاریا با برهم زدن قدرت دشمن و سازماندهی قدرت پرولتاریا با الغا حاکمیت ارتجاعی دولتی و ایجاد ارگانهای جدید اداری پرولتری و قضات و تشکیلات دادگاه پرولتری تضمین میگردد. در واقع تنها زمانی که پرولتاریا در نهایت مقاومت بورژوازی را درهم شکست و به وضوح پیروز میدان شد، می توان به تدریج مخالفان سابق را تحت کنترل درآورد و به ساختن جامعه کمونیستی کمک کرد.
دموکراسی و دیکتاتوری
دولت پرولتاریا، مانند هر دولت دیگر، دستگاه سرکوب است، اما سرکوب آن علیه دشمنان طبقه کارگر است. هدف آن یکبار برای همیشه شکستن مقاومت استثمارگرانی است که در مبارزه ناامیدانه خود برای غرق کردن انقلاب در رودخانه های خون از هیچ تلاشی فروگذاری نمیکنند. با این حال دیکتاتوری پرولتاریا که به این طبقه موقعیت پیشرویی در جامعه را می بخشد، شکلی موقت از حکومت است.
با غلبه بر مقاومت بورژوازی و سلب مالکیت از اموال آن، هنگامیکه اعضای آن به تدریج جذب کار در جامعه شدند، دیکتاتوری پرولتری ناپدید گردیده دولت از بین میرود و تقسیم جامعه به طبقات پایان مییابد.
به اصطلاح دموکراسی، یعنی دموکراسی بورژوازی، چیزی جز دیکتاتوری پنهان بورژوازی نیست. «پیروزی عمومی مردم» که بسیار مورد تمجید قرار میگیرد، واقعیتی بیش از «مردم» یا «ملت» نیست. از آنجا که طبقات وجود دارند و آرمان و خواستهای متضاد و ناسازگاری با هم دارند. اما از آنجایی که بورژوازی نماینده یک اقلیت ناچیز است، از این توهم ، این مفهوم خیالی را برای تحکیم حکومت خود بر طبقه کارگر استفاده میکند. در پس این نقاب پنهان شدۀ فصاحت میتواند اراده طبقاتی خود را تحمیل کند. در مقابل پرولتاریا، که اکثریت عظیم جمعیت را تشکیل میدهد، کاملاً در مورد استفاده از قدرت طبقاتی سازمانهای تودهای و شوراهای خود برای حذف امتیازات بورژوازی و تضمین گذار به جامعه بیطبقه و کمونیستی شفاف میباشد.
دموکراسی بورژوایی اساساً شامل به رسمیت شناختن قلمرو صرف و صوری حقوق و آزادییهای است که در واقع برای کارگران – عناصر پرولتاریا و نیمه پرولتاریا- به دلیل نداشتن ابزار مادی غیرقابل دسترس است. در عین حال بورژوازی فرصت دارد از ابزار مادی خود، مطبوعات و سازمانهای خود برای فریب و گول زدن مردم استفاده کند. با این حال، نوع جدیدی از قدرت دولتی، که به نام نظام شوراها شناخته میشود، به پرولتاریا این امکان را میدهد که حقوق و آزادی خود را در عمل تضمین کند. قدرت شوراها بهترین کاخها، خانهها، چاپخانهها، انبارهای کاغذ و غیره را برای انتشارات و کلوپها و برای جلساتشان در اختیار مردم قرار میدهد. تنها چنین اقداماتی دموکراسی پرولتری را واقعا ممکن میسازد. دموکراسی بورژوایی و نظام پارلمانی آن تنها روی کاغذ به تودهها فرصت مشارکت در اداره دولت را میدهد. در واقع، تودهها و سازمانهای آنها مطلقاً به قدرت واقعی دسترسی ندارند و از هرگونه مشارکت واقعی در اداره دولتی محروم هستند. در نظام شورایی این سازمانهای تودهای هستند که از طریق خود تودهها امور را اداره میکنند، چرا که شوراها تعداد زیادی کارگر را به سمت دولت جذب میکنند. این تنها راهی است که میتوان به تدریج کل جمعیت شاغل را به کار مدیریت دولتی کشاند. بنابراین، نظام شوروی مبتنی بر سازمانهای تودهای پرولتاریا، شوراها، اتحادیههای کارگری انقلابی، تعاونیها و غیره است.
تفکیک قوه مقننه و مجریه و فقدان حق معزول کردن که مشخصه دموکراسی بورژوایی و پارلمانتاریسم میباشد شکاف بین تودهها و دولت را بیشتر میکند. حق عزل در نظام شورایی با ترکیب قدرت قانون گذاری و اجرایی و در نتیجه موقعیت شوراها به عنوان نهادهای کاری، قادر است تودهها را با ارگانهای اجرایی پیوند دهد. این پیوند توسط سیستم انتخاباتی که بر پایه واحدهای تولیدی است بیشتر تقویت میشود، تا اینکه براساس حوزههای انتخاباتی منطقهای باشد، که مرزی ساختگی و مصنوعی است.
بنابراین نظام شورایی یک دموکراسی پرولتری واقعی را ممکن میسازد – دموکراسی برای پرولتاریا، توسط پرولتاریا و علیه بورژوازی. در این سیستم، پرولتاریای صنعتی بهعنوان پیشروترین، سازمانیافتهترین و از نظر سیاسی بالغترین طبقه، موقعیت ممتازی را تضمین میکند که تحت رهبری آن، سطح آگاهی عناصر نیمه پرولتاریا و دهقانان فقیرتر در مناطق روستایی به تدریج بالا میرود. پرولتاریای صنعتی باید از امتیازات موقت خود استفاده کند تا تودههای خرده بورژوازی فقیر روستایی را از نفوذ کولاکها و بورژوازی روستایی رها سازد، تا آنها را سازماندهی کند و به سمت آرمانهای ساخت جامعه کمونیستی بکشاند.
سلب مالکیت از بورژوازی و اجتماعی شدن تولید
با توجه به انحلال نظام سرمایهداری و انضباط کار سرمایهداری و وضعیت کنونی روابط بین طبقات، بازسازی مجدد اقتصاد بر اساس گذشته غیرممکن است. مبارزات کارگران برای افزایش دستمزد، حتی در مواردی که موفقیت آمیز باشد، منجر به بهبود مورد انتظار استانداردهای زندگی نمیگردد، زیرا افزایش قیمت کالاهای مصرفی، همه دستاوردها را از بین میبرد. شرایط زندگی کارگران تنها زمانی می تواند بهبود یابد که تولید به جای بورژوازی توسط پرولتاریا اداره شود. در کشورهایی که وضعیت بحرانی به وضوح غیرقابل حل است، مبارزه رادیکال برای دستمزد بهتر، ناگزیر به یک مبارزه حاد تبدیل میشود که تمایل به تشدید دارد. در نتیجه ادامه حیات نظام سرمایهداری غیرممکن است. قبل از اینکه بتوان نیروهای مولد اقتصاد را بالا برد، باید مقاومت بورژوازی را شکست و این کار باید هر چه سریعتر انجام شود، زیرا حکومت بورژوایی مرگ و میر جامعه قدیمی را طولانی نموده و خطر نابودی کامل زندگی اقتصادی را ایجاد میکند. دیکتاتوری پرولتاریا باید بورژوازی بزرگ و زمین داران را خلع ید کند و وسایل تولید و مبادله را به مالکیت مشترک دولت پرولتری تبدیل نماید.
کمونیسم اکنون در حال برخاستن از ویرانههای نظام سرمایهداری است. این نظام جدید تنها راه برون رفت از بحران تاریخی است که پیش روی بشریت است. اپورتونیستهایی که تقاضای آرمانی را برای بازسازی نظام اقتصادی سرمایهداری مطرح میکنند، با به تعویق انداختن اجتماعی شدن، تنها راه حل بحران را به تعویق میاندازند و بدین ترتیب امکان نابودی کامل [جامعه] را به وجود میآورند. انقلاب کمونیستی، بهترین و در واقع تنها راه نجات جامعه است که به وسیله آن میتوان نیروی مولد واقعی جامعه، پرولتاریا و جامعه را نجات داد.
دیکتاتوری پرولتاریا به معنای اشتراک وسایل تولید و مبادله نیست. در مقابل، هدف، تمرکز حداکثری ممکن نیروهای مولد و تابعیت همه تولیدات به یک برنامه واحد است.
اولین گامها به سوی اجتماعی شدن کل اقتصاد عبارتند از: 1- اجتماعی شدن سیستم بانکهای بزرگی که در حال حاضر تولید را کنترل میکنند. 2- مصادره تمامی نهادهای اقتصادی دولت سرمایهداری از طریق تحت کنترل درآوردن آنها تحت سیطره قدرت دولتی پرولتاریا. 3- ملی کردن کلیه صنایعی که در سندیکاها و تراستها سازماندهی گردیدهاند و آن دسته از شاخههای صنعتی که تجمع و تمرکز سرمایه، ملیسازی را از نظر فنی ممکن میسازد. 4- ملی شدن املاک کشاورزی و تبدیل آنها به واحدهای کشاورزی تحت مدیریت دولتی.
در مورد دارایی های کوچکتر، پرولتاریا باید به تدریج آنها را به شیوه ای متناسب با اندازه آنها ادغام کند.
باید تاکید کرد که املاک کوچک سلب مالکیت نخواهد شد و از زور علیه مالکان کوچک که از نیروی کار اجیر شده بهره برداری نمیکنند، استفاده نخواهد گردید. این لایه باید به تدریج به حوزه سازماندهی سوسیالیستی کشیده شود. نمونه و تمرین، مزیت سیستم جدید را به آنها نشان خواهد داد که دهقانان کوچک را از یوغ اقتصادی کولاک ها و زمین داران آزاد میکند و خرده بورژوازی شهری را از سنگینی مالیات رها میکند (لغو بدهی های دولتی یک اقدام مهم در این ارتباط است) و غیره.
در حوزه اقتصادی، وظایف دیکتاتوری پرولتاریا تنها در حدی قابل انجام است که پرولتاریا بتواند ارگان های متمرکزی برای مدیریت تولید ایجاد کند و مدیریت کارگری را معرفی کند. در تلاش برای دستیابی به این هدف، پرولتاریا باید از آن سازمانهای تودهای استفاده کند که بیشترین ارتباط را با فرآیند تولید دارند.
در حوزه توزیع، دیکتاتوری پرولتری باید توزیع عادلانه محصولات را جایگزین تجارت کند. اقدامات لازم برای این منظور شامل موارد زیر است: 1-اجتماعی کردن شرکتهای بزرگ تجاری 2- انتقال کلیه ارگانهای دولتی و شهرداریهای بورژوایی به پرولتاریا، 3- اعمال کنترل بر انجمنهای تعاونی بزرگ، که دستگاه سازمانی آنها هنوز اهمیت اقتصادی زیادی در دوره انتقالی خواهند داشت 4- تمرکز تدریجی همه این ارگان ها و تبدیل آنها به یک سیستم واحد که مسئولیت توزیع منطقی محصولات را بر عهده دارد.
در حوزه توزیع، مانند حوزه تولید، باید از تکنسین ها و متخصصان واجد شرایط استفاده شود که مقاومت سیاسی آنها شکسته شده و آنها تمایل خود را برای کار با سیستم جدید تولید به جای سرمایه نشان میدهند.
پرولتاریا قصد سرکوب مردم را ندارد – برعکس، برای اولین بار به آنها فرصت می دهد تا انرژیهای خلاق خود را توسعه دهند. تحت دیکتاتوری پرولتاریا، جدایی کار فیزیکی و ذهنی، که مشخصه سرمایهداری است، با ادغام آنها جایگزین میشود و به این ترتیب کار و علم با هم متحد میشوند. علاوه بر خلع ید مالکیت کارخانه ها، معادن، املاک و غیره، پرولتاریا همچنین باید به استثمار مردم توسط زمینداران سرمایه دار نیز پایان دهد، خانه های بزرگ را در دست شوراهای محلی قرار دهد، کارگران را به آپارتمان های بورژوازی منتقل کند و غیره.
در مسیر ایجاد این تغییرات بزرگ، قدرت شوراها باید به طور پیوسته دستگاه اداری عظیمی را ایجاد کند و سازمان خود را متمرکز کند، و در عین حال، لایههای فزایندهای از کارگران را به کارهای مستقیم اداری بکشاند.
مسیر پیروزی
دوران انقلابی پرولتاریا را ملزم به استفاده از روشهای مبارزه مینماید که بتواند مبارزهجویی خود را متمرکز کند – یعنی روشهای مبارزه تودهای که منطقاً به رویارویی مستقیم و نبرد آشکار با ماشین دولتی بورژوازی منجر میشود. تمام روشهای دیگر، از جمله استفاده انقلابی از پارلمان بورژوایی، باید تابع این هدف باشد.
شرط اساسی پیروزی در این مبارزه این است که پرولتاریا نه تنها با نوکران آشکار سرمایهداری و جلادان انقلاب کمونیستی، مانند سوسیال دموکراتهای دست راستی، بلکه با «مرکز» (کائوتسکیستها) نیز فاصله بگیرد. آنها پرولتاریا را در لحظه حساس رها میکنند تا با دشمنان آشکار خود سازش کند.
تشکیل همزمان یک بلوک با اعضای جنبش کارگری انقلابی بسیار مهم است- برای مثال برخی از عناصر سندیکالیست – که علیرغم اینکه قبلاً به حزب سوسیالیست تعلق نداشتند، کمابیش پلاتفرم دیکتاتوری پرولتاریا را از طریق شوراها پذیرفته اند.
عوامل متعددی وجود دارد که ایجاد یک بینالملل کمونیستی واقعاً انقلابی و پرولتری را ضروری میسازد، که میتوان آنها را به این صورت بر شمرد : 1- رشد جنبش انقلابی در همه کشورها 2- خطر سرکوب انقلاب توسط اتحاد دولتهای سرمایهداری، 3- تلاشهای احزاب خائنان اجتماعی برای متحد کردن صفوف خود (تاسیس «بینالملل» در برن از این نمونه است) تا بهتر در خدمت جامعه ملل ویلسون[1] باشند و در نهایت 4- ضرورت مطلق هماهنگی کنش پرولتری.
تنها یک انترناسیونال است که میتواند منافع به اصطلاح ملی را تابع منافع انقلاب جهانی[2] کرده ، کمکها را در مقیاس بینالمللی سازماندهی کند، زیرا بدون حمایت اقتصادی و دیگر حمایتهای متقابل، پرولتاریا قادر به ساختن جامعهای جدید نیست. برخلاف بینالملل سوسیالیستی متعفن، بین الملل کمونیست پرولتری از مردمان استثمار شده مستعمرات در مبارزه با امپریالیستها حمایت خواهد کرد، زیرا این اقدام موجب فروپاشی نهایی نظام امپریالیستی جهانی خواهد شد.
در آغاز جنگ جهانی، جنایتکاران سرمایهداری مدعی شدند که تنها به فکر دفاع از سرزمین پدری خود هستند. با این حال، دیری نپایید که امپریالیسم آلمان ماهیت وحشیانه خود را در یک سری اقدامات خونین در روسیه، اوکراین و فنلاند نشان داد. اکنون این قدرت های آنتانت (متفقین) هستند که حتی در چشم عقب ماندهترین لایههای مردم همچون دزدان بینالمللی و قاتلان پرولتاریا آشکار میشوند. آنها همراه با بورژوازی آلمان و میهن پرستان سوسیالیست و با عبارات ریاکارانه صلح بر لبانشان، از تانکهای خود و نیروهای وحشی و بربر استعماری برای سرکوب انقلاب پرولتاریای اروپایی استفاده میکنند. ترور سفید که توسط آدم خواران بورژوا به راه انداخته اند غیر قابل وصف است. قربانیان آن در طبقه کارگر بی شمار هستند. شجاع ترین مبارزان از جمله لیبکنشت و لوکزامبورگ از دست رفته اند.
پرولتاریا باید به هر قیمتی از خود دفاع کند. بینالملل کمونیستی تمام پرولتاریای جهان را به آخرین نبرد فرا می خواند. ما باید سلاح را با سلاح و زور را با زور پاسخ دهیم.
مرگ بر توطئه امپریالیستی سرمایه!
زنده باد جمهوری بینالمللی شوراهای پرولتری!
منبع انگلیسی که متن از آن ترجمه شده است.
توضیحات:
[1] ویلسون رئیس جمهور آمریکا بین سالهای 1913 تا 1924 بود. او نقش مهمی در تاسیس «جامعه ملل» ایفا کرد و به همین خاطر در سال ۱۹۱۹ جایزه صلح نوبل به او تعلق گرفت. بعدا «جامعه ملل» به سازمان ملل متحد تغییر یافت.[توضیح از صدای انترناسیونالیستی]
[2] متن انگلیسی international revolution بکار برده است، یعنی انقلاب بینالمللی که در واقع منظور همان انقلاب جهانی است. لذا ما آن را انقلاب جهانی ترجمه کردیم چون در زبان فارسی انقلاب جهانی همان مفهوم انقلاب بین المللی را منتهی با ادبیات روان میرساند. [توضیح از صدای انترناسیونالیستی]
با کلیک کردن روی تصویر زیر پلاتفرم را دانلود کنید!