اتحادیه های کارگری بر علیه طبقه کارگر

مقدمه

از نظر تجربی نقش ضد کارگری که اتحادیه های کارگری در خلال جنگ جهانی اول و بعد از آن ایفا کردند، موجب گردید نوع بخصوصی از اعتصابات خودانگیخته که خارج از قدرت اتحادیه­ای قرار داشت، بعنوان آلترناتیوی برای طبقه کارگر مطرح شود. چنین اعتصابات غیر رسمی که به “اعتصاب وحشی” (Wildcat strike action) معروف است، بیانگر ضدیت اتحادیه ­های کارگری با خواستهای طبقاتی کارگران بوده است. «کمونیست چپ» اگر چه بعنوان دفاع از مواضع کمونیستی در برابر علائم شکست موج انقلاب جهانی شکل گرفت اما بر جمع بندی تجربیات تاریخی و پر شور جنبش کارگری بعد از جنگ جهانی اول متکی بوده است. با سر برافراشتن ضد انقلاب استالینیستی، این درس های گرانبها از خاطرات همان نسلی که با آن زندگی کرده بودند، زدوده شد و تنها چند گروه کوچک کمونیست چپ بطور پراکنده و جدا از هم  توانستند به بقای خود ادامه دهند، تا اینکه با احیای مبارزات کارگری در ماه مه 1968 مجددا کمونیست چپ رشد چشمگیری کرد. در این نوشته نگاهی به سازمانیابی طبقه کارگر در طول تاریخ جنبش کارگری و نقشی که اتحادیه های کارگری در جنبش کارگری ایفا کرده اند، خواهیم انداخت و اینکه، ظرف مناسب برای سازمان یابی طبقه کارگر در شرایط کنونی چیست؟

اگرچه امروز جنبش کارگری به نقش ارتجاعی اتحادیه های کارگری در کشورهای سرمایه داری توسعه یافته، تا حدودی واقف است، اما در کشورهای پیرامونی سرمایه داری به خصوص در کشورهای دیکتاتوری چون ایران که دولت از تاسیس اتحادیه کارگری ممانعت بعمل آورده و آنرا غیر قانونی می داند، دستآویزی برای چپ سرمایه بوجود آورده است، تا مبارزات کارگری را در جهت خواست اتحادیه کارگری و به رسمیت شناخته شدن آن از طرف دولت منحرف کند. چپ سرمایه تبلیغ می کند که اتحادیه های کارگری بعنوان تشکل سراسری مهمترین ظرف برای مبارزه طبقاتی است. داستان چگونه است؟

در قرن نوزدهم، در دورانی که سرمایه داری همچنان دوران شکوفائی خود را می گذراند، رونق اقتصادی سرمایه داری امکان تحمیل رفرمهای پایدار به نظام سرمایه داری را امکان پذیر میکرد. طبقه کارگر اغلب از طریق مبارزات تلخ و خونین خود، دست به برپایی سازمان های صنفی پایداری می زد که نقش آن دفاع از منافع اقتصادی­اش بود. اتحادیه های کارگری، ارگان هایی بودند که نقش اساسی آن، مبارزه برای اصلاحات و بهبود چشمگیر شرایط زیست و زندگی کارگران بود و سرمایه داری می توانست از پس آن خواسته­ها برآید. سازمانیابی طبقه کارگر همچنان در اتحادیه­ها متمرکز بود، به نحوی که به گسترش اتحاد و آگاهی طبقاتی طبقه کارگر کمک میکردند. انقلابیون می توانستند در درون اتحادیه ها فعالیت کرده و اتحادیه ها به عنوان مدرسه کمونیستی عمل میکردند. اگرچه وجود این ارگانها به شیوه جدایی ناپذیری به وجود نیروی کار مزدی مرتبط بود با این وجود در این دوره اغلب اتحادیه ها  بطور مشخص و قابل ملاحظه ای بورکراتیک بودند. از این رو، در این دوره اتحادیه­ها کارگری باوجود اینکه بعنوان ارگان های طبقه کارگر اعتبار داشتند، اما لغو کار مزدی  در دستور کار تاریخی آنها قرار نگرفته بود.

با ورود سرمایه داری به عصر انحطاط خود، امکان تحمیل رفرمهای پایدار به سرمایه داری دیگر امکان پذیر نبود و دیگر سرمایه داری نمی توانست پیشرفت هایی در زندگی طبقه کارگر بوجود بیآورد. پس از آن که سرمایه داری امکان تحمیل رفرمهای پایدار را از دست داد، طبقه کارگر با یک موقعیت تاریخی جدیدی روبرو گردید که  فقط با  لغو کار مزدی و حذف اتحادیه های کارگری می توانست از این مرز عبور کند. بنابراین مبارزه طبقاتی برای لغو کار مزدی، انحلال اتحادیه های کارگری را در دستور روز قرار داد. تنها راهی که اتحادیه ها می توانستند به بقا خود در دوران جدید ادامه دهند، ادغام در دولت سرمایه و دفاع از منافع سرمایه داری در درون طبقه کارگر می باشد.  سیر تحول بورکراسی اتحادیه­ای به دولت کمک کرد تا اتحادیه ها را در درون خود جذب کند.

جنگ جهانی اول 

توحش جنگ جهانی اول، بیانگر آن بود که سرمایه داری دوران شکوفائی خود را به عنوان نظام اجتماعی که از نظر تاریخی مترقی بود پشت سر گذاشته و بعنوان نظام جهانی وارد عصر انحطاط خود شده است. جنگ برای میلیون­ها نفر از طبقه کارگر جز مرگ و نیستی چیزی باقی نگذاشت. منافع پرولتاریا در گرو مبارزه برعلیه جنگ بود و فقط می توانست به شکل شکست انقلابی صورت گیرد: مبارزه پرولتاریا در هر کشوری، به عنوان بخشی از انقلاب جهانی بر علیه بورژوازی خودی و به تبع آن از طریق چرخاندن لوله­های تفنگ شان به سمت بورژوازی خودی بود.

در انگلستان برای ممانعت جنبش کارگری از جنگ با بورژوازی خودی ، اتحادیه های کارگری با حزب کارگر به همکاری پرداختند، تا اینکه سرمایه داری توانست عجالتا موج روبه رشد مبارزات طبقاتی را به سرعت متوقف کند. درماه اوت سال 1914 ، این دو نهاد یعنی هم حزب کارگر و هم اتحادیه ها  خواستار توقف مبارزه طبقاتی در خلال زمان جنگ شدند. پس از رایزنی بین اتحادیه های کارگری و دولت در  در انگلستان در سال 1915  اعتصاب کارگری، غیرقانونی اعلام شد. علاوه بر این، بورژوازی با توسل به شرایط جنگی توانست تمام دستآوردهای مبارزات سخت در دهه گذشته را باز پس گیرد. کارگران زندانی محل کار خود شدند. شرایط کاری غیر انسانی به طبقه کارگر تحمیل گردید، آغاز اضافه کاری اجباری، کار شبانه و کار در روزهای  یکشنبه دوباره برقرار گردید و مقررات بهداشت و ایمنی کارخانه به حالت تعلیق درآمد.  بسیاری از این  اقدامات سرکوبگرانه نیز  کاملاً از طرف اتحادیه ها کارگری حمایت می شد.

اما در آمریکا قبل از جنگ جهانی اول تشکیلات اتحادیه­ای هنوز ضعیف بود و دولت برای جلوگیری از رشد مبارزه جویی در طول جنگ جهانی و کنترل طبقه کارگر، نیاز به یک تشکل اتحادیه ای قوی داشت. از این رو پیمانی بین دولت، کارفرمایان و فدراسیون کار آمریکا (ای اف ال) بسته شد. این مجموعه از اتحادیه ها در گذشته اقلیت کوچکی را در میان طبقه تشکیل می دادند. فدراسیون کار آمریکا (ای اف ال) در ازای کسب اجازه و آزادی سازماندهی که قبلا توسط بورژوازی آمریکا از او سلب شده بود موافقت کرد تا در برابر این اجازه با همه اعتصابات مخالفت کند. در نتیجه با اخذ این مجوز و تبلیغات،  عضویت در اتحادیه ها در طول جنگ به حدود دومیلیون نفر افزایش یافت. بنابراین رشد و گسترش اتحادیه های کارگری پاسخ مستقیمی به نیازهای سرمایه داری آمریکا بود. در این میان، هیچ “خطای تاکتیکی” یا انحرافی موقتی از اصول اتحادیه­ای صورت نگرفته بود، بلکه برعکس، این یک تصمیم آگاهانه برای همکاری با بورژوازی بود،  که این اتحادیه ها را شریک و هم دست در قتل عام میلیون ها کارگر در میدان جنگ کرد. البته این خیانت توسط اتحادیه های کشورهای در حال جنگ در سال 1914 یکدفعه و خلق الساعه از آسمان آبی بیرون نیامد، این نتیجه منطقی دوری آنها از طبقه کارگر و همکاری روزافزونی که از گذشته برای مدت طولانی با بورژوازی داشتند، بود. با این وجود سال 1914 نقطه عطفی را نشان می دهد، که به طور اساسی میتوانیم بگوییم اتحادیه ها به عنوان ضمائم ساده ای از دولت سرمایه داری عمل کردند، که تنها وظیفه آنها گوشت دم توپ کردن کارگران و کمک به حفظ نظم سرمایه داری در برابر تهدید پرولتاریا بوده است.

در نگاه سطحی به اتحادیه­های کارگری که از سال 1914 بسیاری از اعتصابات را حمایت و تایید کرده­اند و اقداماتی در این جهت انجام داده­اند، به نظر تناقض­آمیز جلوه کند. اما بانگرش عمیق­تر به این مسئله متوجه می­شویم که این تناقضات محو می شود. با خارج شدن مبارزات کارگری از کانال اتحادیه­ها، رادیکالیسم و مبارزه جویی کارگران تشدید گردیده و سرمایه­داری مورد تهدید قرار می­گیرد. در چنین شرایطی برای تخلیه خشم طبقاتی کارگران و انتقال اعتراض کارگران به کانال قانونی، اتحادیه های کارگری اعتصابات کنترل شدۀ کارگران را سازماندهی میکنند تا هم خشم طبقاتی آنان را تخلیه کنند و هم به عنوان یک تشکیلات کارگری برای کارگران به رسمیت شناخته شوند.

پیچیدگی و قدرت خاص اتحادیه­ها دقیقا ریشه در سنت سازمانهای کارگری اصیل طبقه کارگردارد که به قبل از بروز جنگ جهانی اول بر می­گردد. اگر اتحادیه های کارگری آشکارا مخالف هر اعتصابی باشند، ماهیت ضد کارگری اتحادیه ها به زودی روشن می شود و آنها تمام اعتبار خود را در درون طبقه کارگر از دست می دهند. بی اعتباری این نوع اتحادیه­ها را میتوان در کشورهایی چون بلوک شرق قبل از فروپاشی و در کشورهای به اصطلاح جهان سوم دید که آشکارا به عنوان نمایندگان دولت بورژوایی عمل می کنند و یا میکردند تا نظم و انضباط کار و سطح بهره وری بالاتر را اجرا کنند. اما در انگلیس، آمریکا و دیگر کشورهای غربی، دولت، کارفرمایان  و رهبران اتحادیه های کارگری به طور یکسان آگاه هستند که اتحادیه ای که به سنت “مبارزه جویی” در بین کارگران معروف است به احتمال زیاد می تواند از نفوذ خود برای حفظ مبارزه جویی کارگران در شرایط خطرناک استفاده کند. بورژوازی غربی آگاه هست که نا امیدی و سرخوردگی از اتحادیه های کارگری در بین کارگران تهدیدی جدی برای مبارزه طبقاتی است. مبارزه طبقاتی خارج از کنترل اتحادیه­ها، شبح فروپاشی نظم اجتماعی را به گشت و گذار در می آورد. مهمتر از همه، این نوع مبارزات وحشت رهبران بورژوایی را بر می انگیزد. اگرچه ممکن است برخی از بخش های کمتر آگاه و کوته بین بورژوازی نسبت به اتحادیه ها مخالف باشند که آنهم به این دلیل است که تصویر رادیکالی از اتحادیه ارائه می شود. اما به هر حال، در زمان عمیق تر شدن بحران سرمایه داری، بطور فزاینده ای برای همه بخش های بورژوازی آشکار می شود که تنها اتحادیه های کارگری می توانند طبقه کارگر را تحت کنترل خود نگه دارند. هرچه بحران سرمایه داری عمیق تر باشد، تماس های سخنگویان بورژوازی از وزیران دولت سرمایه تا سردبیران روزنامه ها برای تقویت اتحادیه ها و تقویت اقتدار آنها در میان طبقه کارگر بیشتر می شود. یک اعتصاب با دقت برنامه ریزی شده، اغلب بهترین راه برای دستیابی به این هدف است. مدیران شرکتهای دوراندیش به تجربه دریافته اند که یک اعتصاب بموقع و از پیش برنامه ریزی شده، مهمترین شیوه برای تضمین آرامش محیط کار در آینده است. “بهترین نمونه آن اعتصاب جنرال موتورز در سال 1970 در آمریکا بود. مدیریت شرکت تا آنجا پیش رفت که به اتحادیهUAM  30 میلیون دلار قرض داد تا اعتصاب را از لحاظ مالی تامین نماید. یک مفسر بورژوا توضیح داد که چرا اعتصاب به پایان رسید:

«یک اعتصاب که کارگران را به خیابان می کشاند، مانند سوپاپ اطمینان بخارخشم آنان را خارج می کند، مطالبات آنها را تعدیل میدهد و بدینسان موجبات عقد قرارداد و موافقتنامه را فراهم می سازد. همچنین اقتدار سلسله مراتب اتحادیه ای را مستحکم می نماید».”[1]

افسانه پردازی چپ سرمایه در تسخیر رهبری اتحادیه های کارگری

چپ سرمایه برای حمایت خود از اتحادیه های کارگری به یک اشتباه بین الملل سوم چنگ می اندازد که در آن بین الملل سوم اتحادیه های کارگری را تشکیلات کارگری ارزیابی کرد. در نتیجه گروه­های چپ، وظیفه خود را غلبه بر بورکراسی اتحادیه­ و تسخیر رهبری فاسد اتحادیه می دانند. جناح کلام رادیکال چپ­ سرمایه در تخیلات خود به رویا پردازی خود ادامه میدهد و برای اتحادیه ها نقش دوگانه قائل می شود: در زمان­هایی که اوضاع عادی و صلح آمیز است به عبارت بهتر مبارزه طبقاتی در حالت تدافعی است و تخاصمات حادی بین کار و سرمایه در جریان نیست، اتحادیه ها از منافع طبقه کارگر حمایت می کنند. اما زمانی که تنش های اجتماعی حاد می شود و سرمایه در بحران عمیق فرو میرود از کارفرما و نظام سرمایه داری حمایت می کند. جناح کلام رادیکال چپ سرمایه اظهار میدارد که اتحادیه­ها بر علیه انقلاب هستند و نه بر علیه طبقه کارگر! این بیان بطور تلویحی از موجودیت اتحادیه­ها دفاع می کند.

حال بر می گردیم به استدلال چپ سرمایه، اینکه اتحادیه ها در زمان “عادی و صلح آمیز” از طبقه کارگر دفاع می کنند. به عبارت بهتر زمانی که تخاصمات کار و سرمایه در سطح پائین است و کارگران منفعلانه عمل می کنند، در چنین شرایطی کارگران به شدت تحت تاثیر ایدئولوژی طبقه حاکم هستند. لذا برای کارگران بسیار سخت است تا بتوانند به ماهیت طبقاتی اتحادیه­ها پی ببرند. کاملا واضح و روشن است در دوران “عادی و صلح آمیز” با کمدی دفاعی که روزانه  اتحادیه های کارگری بازی می کنند، خود را بعنوان مدافعان طبقه کارگر جا می زنند، به چهره خود  نقاب­ کشیده و با چانه زنی برنامه های موشکافانه و دقیقی برای حق کار و مجموعه قوانینی که برای استثمار نیروی کاروضع می شود را  اداره می کنند.  انجام این نوع کارها، ربطی به نمایندگی بودن از طرف کارگران ندارد. اما باعث می شود که آنها بعنوان عاملان سرمایه مسئول تسهیل عملکرد عادی و روزمره استثمار در طبقه کارگر باشند. گریه دروغین و اشک تمساح ریختن اتحادیه­های کارگری بر شنیع­ترین مفاسد سرمایه استوار است و مبنایی است بر این اسطوره که اتحادیه ها از منافع طبقه کارگر حمایت می کنند. این اسطوره در واقع پیش شرط لازمی برای مهارو بروز هر نوع مبارزه واقعی طبقاتی است.

زمانی ماهیت اتحادیه های کارگری را ارزیابی می کنیم که طبقات اجتماعی بصورت آشکار در برابر هم قرار گرفته اند. در زمان تکامل مبارزات کارگری، اتحادیه های کارگری سعی در ایزوله کردن کارگران دارند و مانع تماس مابین کارگران در کارخانه های مختلف میشوند. آنها مطالبات کارگران را جعل می کنند، با استفاده از دروغ و تهمت کارگران را برای بازگشت به سرکار ترغیب می نمایند و می گویند، در کارخانه های دیگر کارگران که در حال مبارزه بودند، حالا به سر کارشان برگشته­اند و آنها به تنهایی نمی توانند مبارزه را به پیش ببرند. در چنین مقاطعی اتحادیه های کارگری بیشتر در نقش اعتصاب شکن عمل می کنند. از یک سو خرابکاری اتحادیه های کارگری در مبارزه طبقاتی و از سوی دیگر یدک کشیدن عنوان نمایندگی رسمی کارگران توسط اتحادیه­ها  گرچه در ظاهر تناقض آمیز جلوه میکنند، اما هر دو روی یک سکه هستند و جنبه ضد کارگری اتحادیه ها را نمایش می دهد و بطریقی بعنوان سوپاپ اطمینان در درون طبقه کارگر عمل می کنند.

دیوان سالاری و بوروکراسی اتحادیه­ای

استدلال دیگری که بارها و بارها توسط جریانات چپ سرمایه برای توجیه حمایت “انتقادی” خود از اتحادیه­ها و مشارکت در آنها  مطرح می­شود، این است که سازمان­یابی اتحادیه­ای، تشکلی است متشکل از توده های کارگر سازمان یافته ، لذا برای مبارزات کارگری شکل بسیار ارزشمندی می باشد. ولی این تشکلها – اتحادیه­ها- از مسیر حقیقی خود در نتیجه “بورکراسی” و”رهبری بد” منحرف شده­اند. بنابراین اولویت برای چپ­ها این است که اتحادیه­ها را از طریق ایجاد دموکراسی بیشتر و تغییر رهبری فاسد با جایگزینی رهبران واقعی کارگران به تشکل واقعا کارگری تبدیل کنند. مشخصه بورکراسی اتحادیه کارگری از این قرار است که دیگر زندگی سازمانی اتحادیه­ای ریشه در فعالیت اعضای خود ندارد، بلکه مصنوعی و بصورت رسمی در “دفاتراداری اتحادیه­ها” و در ارگان مرکزی آن انجام می شود. اگر پدیده بورکراسی در همه اتحادیه­ها تحت نظام سرمایه داری منحط رایج است، به خاطر رهبری بد یا شرارت رهبران اتحادیه نیست. بوروکراسی یک راز پنهان و غیر قابل توصیف نیست. دلیل اینکه چرا بورکراسی اتحادیه­ها را به تصرف خود درآورده است، بخاطر این است که در اتحادیه­ها شریان زندگی کارگری وجود ندارد و در آنجا از شور و هیجان کارگری خبری نیست، کارگران از آن پشتیبانی نمی­کنند. آنچه آنارشیست­ها فکر میکنند  بوروکراسی یک سازمان، ناشی از قدرت تصمیم گیری ارگان مرکزی آن نمی­باشد و تمرکز مترادف با بورکراسی نیست. برعکس در سازمانی که از فعالیت­های آگاهانه و پر شور هریک از اعضای آن الهام گرفته است، متمرکز شدن بهترین راه مشارکت هریک از اعضا در زندگی یک تشکل جمعی است. بی تفاوتی که کارگران نسبت به زندگی اتحادیه های کارگری نشان می دهند، همانگونه که چپ ها فکر میکنند، اثباتی بر عدم آگاهی کارگران نیست. در عوض دوری گزیدن و بی اعتمادی نسبت به اتحادیه ها و آگاهی از ناتوانی آنها در دفاع از منافع طبقاتی کارگران نشان دهنده آگاهی نسبت به اینکه اتحادیه ها متعلق به دشمن طبقه کارگر هستند، می­باشد. اتحادیه‌ها بوروکراتیک هستند، زیرا در آنها  هیچ روح کارگری وجود ندارد.

شکل سازمان­یابی تشکلات مستقل کارگری

چپ سرمایه اعلام موضع می کند که مخالف مبارزه علیه اتحادیه ها است، البته این نوع نسخه پیچی­ها بیشتر برای کشورهایی است که تشکلات اتحادیه­ای در آنها ممنوع می باشد، منصور حکمت چنین عوامفریبی میکند:

” مادام که آلترناتیو شما یک تشکیلات واقعی موجود نیست، مادام که یک سازمانیابی واقعی و در دسترس برای کارگران نیست که بتواند همان مسائل را بدست گیرد و پاسخ دهد، فراخوان دادن علیه اتحادیه­ها بنظر من کاری جدا ضد کارگری است. هیچ ­کس حق ندارد دوخشتی را که کارگران از نظر سازمانی در مبارزه جاری­ و عمدتا دفاعی شان روی هم گذاشته­اند را با این نوع استدلات که این یکی دموکراتیک نیست و یا به اندازه کافی چپ و رادیکال نیست و غیره برچیند. برخورد به اتحادیه­ها نمی تواند از نوع برخورد با نهادهای دولتی و یا مذهبی باشد. هیچ ­کس نمی تواند خواهان انحلال اتحادیه­ها باشد.”[2]

اینطور بنظر می رسد، که چپ سرمایه تنها ظرف مبارزاتی کارگران را در اتحادیه­های کارگری جستجو می­کند و با انحلال اتحادیه­های کارگری، دیگر ظرفی برای مبارزه کارگران نمی یابد! اما آنچه که  مبارزات کارگری را در دوران انحطاط سرمایه داری با پیش از این دوران از هم جدا می کند، این است که در دوران رونق و رشد سرمایه داری اصلاحات اقتصادی امکان پذیر بود. در دوران رو به رشد سرمایه داری، طبقه کارگر در مبارزات طبقاتی­اش میتوانست امتیازهایی را اخذ کند، بطور مثال: تقلیل ساعت کار که زمانی شانزده تا هیجده ساعت در طول روز بود، کاسته شده است. اما در دوران انحطاط سرمایه داری امکان اصلاحات اقتصادی پایدار وجود ندارد. با افزایش دستمزد­ها، قیمت­ها بالا می رود و طبقه کارگر امتیازی را که بدست آورده بود، به طروق دیگر توسط سرمایه از دست داده و پس می­دهد. از این رو کارگران بطور مداوم در برابر تشدید استثمار مقاومت می کنند، بدین دلیل است که مبارزات واقعی کارگران بلافاصله به سمت انقلابی میل کرده و سیستم استثماری را به چالش می کشد و شکل ضد سرمایه داری پیدا میکند.

با توجه به تلاش نظام سرمایه داری برای بقای خود دو گزینه یا دو آلترناتیو در مقابل طبقه کارگر قرار دارد:

  • یا اینکه طبقه کارگر مبارزات خود را در محدوده صرفا اقتصادی محدود کند. در نتیجه مبارزات کارگری در یک بن بست مسدود می­­گردد. زیرا سرمایه داری دیگر نمی تواند هیچ گونه اصلاح اقتصادی پایداری برای طبقه کارگر ارائه دهد.
  • و یا اینکه کارگران بعنوان یک طبقه اجتماعی در مبارزه طبقاتی ظاهر گردند.

اگر کارگران گزینه اول را بپذیرند و در چنین تنگنایی گرفتار شوند، بهترین موقعیت را برای بورژوازی فراهم آورده تا بورژوازی از ابزارها و سیاست های خود بر علیه طبقه کارگر استفاده کند، این سیاستها عبارتند از، اقتصادگرایی، توهمات خود مدیریتی، محلی گرایی تنگ و باریک و غیره. اما اگر پرولتاریا گزینه دوم را انتخاب کند، بلافاصله مجبور است، فراتر از چارچوب صرفا اقتصادی گذر کرده و ماهیت سیاسی مبارزه خود را با توسعه همبستگی طبقاتی و مقابله با پایه و اساس قانونی بودن بورژوازی به نمایش گذاشته و با نمایندگان دولت در درون کارخانه ها، یعنی همان اتحادیه های کارگری شروع به مبارزه ­کند.

از طرف دیگر در مقابله با اتحادیه های کارگری، طبقه کارگر به سادگی با تعداد انگشت شماری از بوروکرات­های اتحادیه های کارگری مقابله نمی کند، زیرا  دولت سرمایه داری در کنار اتحادیه ها ایستاده است. اما همین دشواری باعث می شود که هر خیزش طبقه در خارج از اتحادیه های کارگری از اهمیت بیشتری برخوردار شود. به همین دلیل است که مساله تشکیل سازماندهی خارج از اتحادیه های کارگری، عملی بسیار مهم می باشد. در کشورهایی که بخاطر منع دولتی اتحادیه های کارگری وجود ندارد، مبارزات کارگری شکل رادیکالی بخود می گیرد. کشف جدید سازمان­یابی در نظام منحط سرمایه داری آسان نمی­باشد اما می دانیم شکل سازمان­یابی مبارزات طبقاتی کارگری رابطه نزدیکی با محتوای مبارزات انقلابی دارد. در شرایط کنونی مبارزه مستقل کارگران خارج از چهارچوب اتحادیه ها و در روند آن از طریق کمیته های کارخانه، مجامع عمومی کارگری و دیگر نهادهای مستقل کارگری، روش مبارزه کارگری هستند که با تکامل و شدت گرفتن مبارزه طبقاتی شکل شوراهای کارگری را بخود خواهند گرفت.

جوادی- اکبری

تیر 1400

 

 یاد داشتها:

[1] اتحادیه ها بر علیه طبقه کارگر از جریان کمونیست بین المللی

[2] منصور حکمت – مبانى و چشم اندازهاى حزب کمونيست کارگرى

با کلیک کردن روی تصویر زیر مقاله را داونلود کنید!

مطالب مرتبط