به نام سلطانزاده علیه سلطانزاده
آوتیس میکائیلیان معروف به سلطانزاده رهبر و بنیانگذار اولین حزب کمونیست ایران بود، این حزب تحت تاثیر انقلاب اکتبر شکل گرفت و بعدا به انترناسیونال سوم ( کمینترن) پیوست. پس از شکست موج انقلابی بینالمللی 1923 – 1917 که دنیا را تکان داد، استالینیزم بر ویرانههای انقلاب اکتبر خود را تثبیت و شروع به قتلعام پیشقراولان پرولتاریای جهانی کرد. به سبب رابطۀ فیزیکی که حزب کمونیست ایران با حزب کمونیست شوروی داشت، کمونیستهای “ایرانی” جزو کسانی بودند که توسط ماشین سرکوب استالین سر بر خاک فرو افتادند. یکی از گرامیترین آنها تئورسین برجستۀ جنبش کمونیستی آوتیس سلطانزاده بود.
بعد از سرکوب اولین حزب کمونیست ایران، تاریخ چپ ایران، تاریخ چپ دستگاه سیاسی سرمایه بوده است. به سبب تسلط بلامنازع چپ سرمایه بر فضای سیاسی ایران و نبود سنتهای کمونیستی و پرولتری، رفتار، کردار، اخلاقیات و پرنسیپهای فضای سیاسی ایران، انعکاسی از ارزشهای چپ سرمایه بوده است.
سلطانزاده توسط ضد انقلاب (جناح چپ سرمایه) سر بر خاک افکنده شد، الان همان چپ سرمایه، همان وارثان «گ پ او»، همان وارثان قتلعام سلطانزاده، برای به لجن کشیدن اهداف و آرمانهای کمونیستی سلطانزاده همت گماشته است. از بیبیسی تا جناح چپ جنبش سبز، از «راه توده» تا سازمان منفور اکثریت، از چپگرایان رادیکال تا… به بزرگداشت سلطانزاده میپردازند. یکی خاطرات سلطانزاده را مینویسد، دیگری آثارش را منتشر میکند، آن دیگری برایش بزرگداشت مینویسد و یکی دیگر به نامش گروه بر پا میکند، بزودی شاهد بر پایی سمپوزیومهای سلطانزاده شناسی نیز خواهیم بود. ویژگی مشترک همگی اینها، این است که سلطانزاده را از مفهوم انقلابی خود تهی کرده و یک سلطانزاده سرمایه پسند ارائه دهند. چیزی شبیه مارکسیسم قانونی و بی خطر، شبیه مارکسیسمی که آقای متقی میخواهد در دیکتاتوری بورژوازی اسلامی تحویل جامعه دهد. ابراهیم متقی، رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران در خرداد 1401 با استناد به مطهری اعلام کرد که دانشگاه باید کرسی مارکسیسم داشته باشد و باید توسط یک استاد مارکسیست هم تدریس شود. آقای متقی میگوید:
“در دانشکده الهیات باید کرسی مارکسیسم داشته باشیم و یک استاد مارکسیست این کرسی را تدریس کند.”[1]
در راستای به لجن کشیدن اهداف کمونیستی سلطانزاده، اخیرا شخص یا اشخاصی ظاهرا از جناح چپ جنبش سبز با یک کانال تلگرامی همچون قارچ سر برآورده و خود را گروه سلطانزاده اعلام کرده یا کردهاند و دلیل وجودی خود را چنین اعلام کرده:
“نیروهایی که خود را سوسیالیست یا کمونیست میدانند توان کوچکترین اثرگذاری مترقی و پیش برنده بر تحولات اجتماعی کنونی را نداشته و ندارند. شکلگیری گروه ما با هدف فعالیت فکری و عملی منظم و هدفمند حاصل چنین مشاهدهای است.”[2]
در ابتداء این تصور القاء میشود که گروهی میخواهد به سلطانزاده ارجاع دهد و در حد توان خود به آموزههای آن انقلابی بزرگ وفادار باشد و به تبع آن قرار است این گروه تاثیراتی را که سوسیالیستها یا کمونیستها نتوانسته اند بر تحولات اجتماعی داشته باشند، انجام دهد. نوعی امیدواری زودگذر دست میدهد. اما چگونه؟ پاسخ باورکردنی نیست، با شعار «زنده باد دموکراسی، پاینده باد جنبش مترقی ژن، ژیان، ئازادی». به نظر میآید جاعلان تصور کردهاند در صحن یکی از پارلمانهای بورژوایی و برای تحت فشار قرار دادن بورژوازی ننگین اسلامی اعلام حمایت میکنند. سپس گروه برای تداوم تاثیر گذاری بر تحولات اجتماعی اظهار میدارد:
“تاریخ کمونیسم در ایران از شهریور ۱۳۲۰ به اینطرف آلوده است به انواع انحرافات. منشاء انحرافات، بطور مشخص استالینیسم و مائوئیسم، هر چند دیگر وجود ندارند.”
یعنی تا شهریور 1320 به انحرافات آلوده نبوده است. در شهریور 1320 چه اتفاقی افتاد، شوروی بعنوان بخشی از جنگ جهانی دوم شمال ایران را اشغال کرد و بریتانیا جنوب ایران را. و اما مضحکتر اینکه استالینیسم دیگر وجود ندارد. جاعلین نام سلطانزاده حتی به مبانی پایهایی چپ سرمایه آشنایی ندارند. سال 1921 مصادف با 1300 خورشیدی سال برافراشتن ضد انقلاب و به تبع آن سال عقب نشینی اردوی انقلاب است. با گذشت زمان ضد انقلاب پیشروی میکند و اردوی انقلاب عقب نشینی میکند. سر انجام در سال 1928 که همزمان است با 1307 خورشیدی و در جریان ششمین کنگره کمینترن، ضد انقلاب پیروزی خود را با شعار «سوسیالیسم در یک کشور» اعلام میدارد. برای جناح چپ جنبش سبز و هواداران پرشور «نخست وزیر امام[3]» باید یادآوری کرد که استالینیسم یعنی سوسیالیسم در یک کشور و اینکه بدنبال سقوط دیوار برلین و فروپاشی بلوک شرق بخشی از استالینیستها سوسیال دموکرات شدند و یا اصلا به جناح راست سرمایه گرویدند، به مفهوم از بین رفتن استالیسنیسم نیست. در جریان کنگرۀ بیستم حزب کمونیست شوروی به سال 1956 که نیز مصادف با 1335 خورشیدی است خروشچف گزارش محرمانه در رابطه با کیش شخصیت استالین و عواقب جنایت بار آن برای شرکت کنندگان کنگره قرائت کرد. گزارش کنگره تاثیر منفی بر احزاب استالینیست در سراسر جهان گذاشت. دگردیسی بسوی سوسیال دمکراسی در احزاب استالینیست شروع شد و در آنهائی هم که به استالینیزم وفادار ماند بشدت با ریزش نیرو مواجه شدند، اما استالینیسم همچنان باقی ماند.
قبلا تاکید شد که جناح چپ جنبش سبز حتی آشنایی ابتدایی به مبانی پایه ای چپ سرمایه ندارد، منظور ما اصلا صحبت بر سر آشنایی با مارکسیسم نیست، با این وجود اجازه بدهید ببینیم جناح چپ جنبش سبز چه خزعبلاتی در رابطه با «نخست وزیر امام» و «رهبر محبوبشان» بیان کرده است:
“میرحسین موسوی… در خرداد ۱۳۸۸، وقتی که رهبر محبوب جنبشی بود که به دنبال تقلب انتخاباتی احمدینژاد خیابانهای تهران را تسخیر کرده بود…اما چرا بیانیه اخیر موسوی مهم است؟ او که تا یک دهه پیش از «خط امام» و «انقلاب اسلامی» دفاع میکرد حالا با این بیانیه به کجا میخواهد برود؟ میرحسین موسوی حاصل وفاداری به توهم وجود راه سومی بین سرمایهداری و سوسیالیسم است… موسوی… با این بیانیه تا به همینجا فرسنگها از بخش بزرگی از نيروهاى به اصطلاح دموکراتيک و چپ ایران جلوتر رفته است.”
اینکه کلاشان سیاسی از یک جنایتکار تاریخی که اعدام هزاران مخالف سیاسی و سرکوب خشن دهها هزار مخالف سیاسی را در پرونده ننگین خود دارد «رهبر محبوب» می سازند، تازگی ندارد، اینها هم از جنس «رهبر محبوب» شان هستند، فقط گویش متفاوتی دارند. حزب رنجبران در کنگرۀ خود عکس خمینی جلاد را کنار رهبران خود آویزان کرد و در رنجبر نوشت «ایران بجز خمینی رهبر دگر ندارد». این لیست را میتوان طولانی کرد. سوالی که برای هر انسان جویای حقیقت پیش می آید این است که چنین خزعبلاتی چه ربطی به سلطانزاده دارد؟ این کلاشان سیاسی به دنبال چه هستند؟ اینکه به باور جناح چپ جنبش سبز، موسوی با بیانیه خود فرسنگها از نیروهای دموکراتیک و چپ جلوتر رفته است، چنین اراجیفی چه ربطی به مواضع مارکسی سلطانزاده دارد؟ سلطانزاده نه چپگرا بلکه کمونیستی بود که در راستای تحقق انقلاب کمونیستی تلاش میکرد.
سلطانزاده بخاطر توانایی و دانش مارکسیستی به عضویت هیات اجرائیه کمینترن در آمد. از اسناد دومین کنگره کمینترن در سال 1920میتوان به «انقلاب کارگری و بین الملل کمونیست» اشاره کرد که در آن تاکید شده کمینترن حزب جهانی قیام کارگری و دیکتاتوری پرولتاریا است، امضای سلطانزاده در کنار نام لنین، تروتسکی، بوردیگا، پانکهرست و غیره به چشم میخورد.
در دومین کنگرۀ انترناسیونال کمونیست در یکی از حساسترین مباحث کنگره یعنی بحث پیرامون مسئله ملیتها و مستعمرات نماینده کمونیستهای ایران در کنار جناح چپ کنگره قرار میگیرد. سلطانزاده در پنجمین نشست کنگره چنین میگوید:
“فقط فرض کنیم که در هندوستان انقلاب کمونیستی آغاز شده است. آیا کارگران این کشور میتوانند بدون کمک یک جنبش انقلابی در انگلستان و اروپا در مقابل حمله بورژوازی سراسر جهان مقاومت کنند؟ طبیعتا نه. … انقلابی که در غرب آغاز شده است زمینه را در ایران و ترکیه نیز آماده ساخته و به انقلابیون نیرو بخشیده است. عصر انقلاب جهانی آغاز گشته است….. مسئله بر سر این است که باید بر خلاف جنبشهای بورژوا دمکراتیک یک جنبش خالص کمونیستی بوجود آورده و بر پا نگه داشته شود. هر ارزیابی دیگری از واقعیتها می تواند به نتایج تاسف انگیزی منجر گردد.”
سلطانزاده به انقلاب کمونیستی و اینکه عصر انقلاب جهانی آغاز گشته است و باید بر خلاف جنبشهای بورژوا دمکراتیک یک جنبش خالص کمونیستی بوجود آورد، تاکید میکند. حال ببینیم کلاشان سیاسی که قصد به لجن کشیدن نام سلطانزاده را دارند، چه یاوههایی سر دادهاند:
“بیانیه اخیر موسوی گام مهمی به پیش است چرا که در آن شعاری مطرح شده که قابلیت آن را دارد که جان تازهای به جنبش زن، زندگی، آزادی ببخشد و تودهها را حول مطالبهای مشخص، عمومی و پویا متحد کند… موسوی راهحل سیاسی برای عبور از بحران کنونی را تشخیص داده اما ناباوریاش به قدرت تودهها مانع از آن میشود که وسائل رسیدن به این راهحل را بازشناسد…قدرت موسس مردم در دل همین مبارزه عملاً ایجاد شده و سپس در ظرفی به نام مجلس موسسان به خود قانونیت میبخشد. هر راه حل دیگری که بخواهد این قدرت موسس را دور بزند تلهای است برای فریب تودهها… بسیج گسترده حول راهحل ارائه شده توسط موسوی يعنى تشکيل مجلس موسسان.”
شاید بیانیه موسوی به باور جناح چپ جنبش سبز جان تازهای به جنبش زن، زندگی، آزادی ببخشد و باز هم شاید راه حل موسوی جنایتکار برای عبور از بحران بورژوازی کثیف اسلامی برای جنبش سبز و یا چپ سرمایه مفید باشد، اما برای طبقه کارگر یا تودهها دور تازهای از فریب و توهم خواهد بود. برخلاف لاطائلات جناح چپ جنبش سبز که اراجیف خود را به نام سلطانزاده بیان میکند، بیش از صد سال قبل، يعني در سال 1920 ميلادي، اولين حزب کمونيست ايران، معتقد بود که حتي دمکراتيکترين نظام پارلماني، بخاطر وجود مالکيت خصوصي، بيانگر ديکتاتوري بورژوايي است. اولين حزب کمونيست ايران فراتر از افاضات جناح چپ جنبش سبز و «مجلس موسسان» رفته و قدرت شورايي را به عنوان تنها آلترناتيو سرمايهداري ارائه داده بود و تاکيد کرده بود وظيفه حزب تبليغ بيوقفهي قدرت شورايي است. برخلاف جاعلین بیتجربه و ناشی، این برنامه توسط سلطانزاده نوشته شده است، حدود صد سال قبل اين چنين نوشت:
“حتي دمکراتيکترين نظام پارلماني يا جمهوري بورژوايي که مبين شعار و اراده تمام مردم، تمام ملت و تمام طبقات باشد، بدليل وجود مالکيت خصوصي بر زمين و وسائل توليد، در عمل کماکان ديکتاتوري بورژوايي خواهد ماند. در مقابله با اين نظام، دمکراسي پرولتري يا شورايي(سويت) که در روسيه و يک سلسله ديگر از کشورها متحقق شده است و قدرت سازمانهاي تودهاي، يعني طبقات اسير سرمايهداري- پرولتارها و نيمه پرولتاريا- يعني اکثريت عظيم اهالي را به پايه يگانه و ثابت کل دستگاه حکومتي، از پايين تا بالا، محلي تا مرکزي بدل ميکند، بدينسان، اين تنها حکومت شورايي است که ميتواند خودگرداني محلي و منطقهاي را در شکلي بنحو غيرقابل مقايسه در سطح وسيع از هر جاي ديگر و بدون اعمال قدرت از بالا، تامين سازد. اين وظيفه حزب است که بيوقفه به کارگران و دهقانان ايراني توضيح دهد که اين تنها قدرت شورايي است که ميتواند بمثابه قدرت واقعي مردم زحمتکش آنان را از استثمار و خود کامگي مالکين ارضي برهاند.”
چنگ انداختن به نام سلطانزاده، انعکاسی از فرهنگ منحط چپ سرمایه است. همگی اینها میخواهند ویترین مواضع ضد انقلابی، ارتجاعی و سرمایه پسند خود را با نگارش زندگینامه، بزرگداشت، انتشار آثار و از همه مهمتر ساختن گروه جعلی به نام آن انقلابی بزرگ به آرایند و مواضع ضد انقلابی و سرمایه پسند خود را انقلابی جلوه دهند و خاک در چشمان طبقه کارگر به پاشند.
هر شخص، جریان یا گروهی که به سلطانزاده تحت هر عناوینی چنگ بیندازد بدون اینکه به «انقلاب کمونیستی» مورد نظر سلطانزاده تاکید کند، کلاش سیاسی بیش نیست و از چپ دستگاه سیاسی سرمایه نیز نباید انتظار «اخلاقیات» و «پرنسیپهای» انقلابی داشت. چپ سرمایه حتی به کلاهبرداری سیاسی متوسل میشود تا راحتر قادر به مسموم کردن فضای سیاسی بشود.
شاید این سوال پیش آید که این کلاشها همچون قارچ سمی در فضای مجازی سر برمیآورند و پس از دورهای سمپاشی خودبخود به زبالهدان تاریخ میروند، چرا باید حساسیت کمونیستها را برانگیزد؟ مسئله بر سر این است که نباید اجازه داد، به لجن کشیدن اهداف و آرمانهای کمونیستی سلطانزاده به یک رویه تبدیل شود. این وظیفۀ انترناسیونالیستها است که از شرافت انقلابی سلطانزاده و از اهداف و آرمانهای کمونیستی او به دفاع برخیزند. با رشد و شکوفایی مبارزه طبقاتی که در حال احیا شدن در سراسر این کرۀ خاکی است، نام، اهداف و آرمانهای کمونیستهای بزرگ همچون سلطانزاده از حافظۀ تاریخی طبقه کارگر نه توسط کلاشان سیاسی بلکه توسط طبقه کارگر به بطن نبردهای طبقاتی کشیده خواهد شد.
جوادی- اکبری
1 فروردین 1402
[2] برگرفته از کانال تلگرامی گروه جعلی سلطانزاده، نقل و قولهای بعدی نیز از همین کانال است و مجددا قید نخواهند شد.
[3] میر حسین موسوی بین سالهای 1360 تا سال 1368 نخست وزیر بورژوازی اسلامی بوده است که به نخست وزیر امام معروف است. بیشترین قتلعامها توسط بورژوازی اسلامی در سال 1360 و 1367 انجام گرفته که موسوی نخست وزیر بوده و نقش مهمی در این قتلعامها داشته است.