مارکسیسم تئوری شرایط رهائی پرولتاریاست
“فیلسوفان تنها جهان را به شیوههای گوناگون تفسیر کردهاند، مسئله تغییر آن است.”
مارکس
پنجم ماه مه دویستمین سالروز تولد مارکس است. انسان پُر شوری که بخاطر افکار و فعالیتهای انقلابی اش مجبور به ترک آلمان شد، به فرانسه رفت، اخراجش کردند. به بلژیک رفت اخراجش کردند، سرانجام مجبور شد مابقی عمر پر بار خود را در فقر و تنگدستی در لندن سپری نماید. اندیشمندی که برای تحقیقات خود همیشه قادر به پرداخت ورودی گنجینه کتب موزه انگلیس نبود و برای خرید کاغذ جهت نوشتن آثار خود مجبور بود، کت خود را گرو بگذارد.
در رابطه با شرایط زندگی خود و خانواده اش، مارکس طی نامه ای به رفیق خود انگلس چنین می نويسد:
«همسرم مريض است. جنی کوچکم مريض است. طفلک نوعی تب عصبی دارد. نتوانستم و نمی توانم پزشکی را به بالينش بياورم. برای اینکه پول داروی او را ندارم. اکنون ۸ تا ۱۰ روز است که خانواده را با نان و سيب زمينی سير کرده ام و البته نمی دانم که آيا امروز هم قادر خواهم بود، آن را تهيه کنم. و یا نه.»
بورژوازی سالها و دهه ها است که با صرف هزینه های زیادی، کمپین ضدیت با بزرگترین دشمن طبقاتی خود، مارکس را به اشکال گوناگون، برای واژگون جلوه دادن تئوریها و اندیشه های انقلابی مارکس پیش برده است. ایدئولوگهای سرمایه همیشه در تقلا هستند تا القاء کنند که تحقق ایده های مارکس منجر به بلوک شرق سابق، کوبا، کره شمالی، کامبوج، کولاک، جنگ و … خواهد شد، تا در روند تکامل آگاهی طبقاتی پرولتاریا سم پاشی کنند. جنایات سرمایه داری به حساب مارکس نوشته شده است و دستگاه تبلیغاتی بورژوازی برای به لجن کشیدن تئوریهای انقلابی او به هر اقدام کثیفی دست زده است. کشتار امپریالیستی میلیونها انسان، قحطی ناشی از سرمایه داری، جنگ امپریالیستی، ترور سیاه سرمایه داری و ده ها جنایت دیگر سرمایه داری از عواقب تئوریهای مارکس وانمود داده می شود.
اخیرا سرمایه داران و موسسات آلمانی، از یک سو، به شیوۀ جدیدی برای به لوث کشیدن تئوریهای انقلابی مارکس دست زده اند و از سوی دیگر بفکر کسب درآمد و بهره برداری مالی از نام مارکس شده اند. بمناسبت تولد مارکس، اسکناس «صفر یوروئی» با عکس مارکس، سکه ضرب شده با چهره مارکس، آبجو مارکس، شراب مارکس و ده ها کالای دیگر برای فروش، بخصوص در مراکز گردشگری عرضه می شوند. مارکسیسم نه در مجسمه های مارکس، نه در سکه های ضرب شده بنام مارکس، نه در آبجو مارکس، نه در… بلکه در نبرد طبقاتی کارگران، در آگاهی طبقاتی پرولتری، در انقلاب کمونیستی تجسم پیدا میکند.
مارکس قبل از اینکه یک اقتصاد دان باشد، قبل از اینکه یک جامعه شناس باشد، قبل از اینکه یک فیلسوف باشد، یک انقلابی بود که برخلاف فیلسوفان در فکر تغییر جهان بود. بعنوان اندیشمند پرولتاریا تمام عمر پُر بار خود را در فقر و تنگدستی صرف تغییر جهان کرد، او کشف کرد، مبارزه طبقاتی موتور حرکت تاریخ است و اینکه این مبارزه طبقاتی در روند خود، توسط گورکن سرمایه داری، پرولتاریا، به دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا منتهی خواهد شد. او کشف کرد، دیکتاتوری پرولتاریا موجد جامعه بدون طبقه، جامعه کمونیستی خواهد بود.
علیرغم همه اینها باید تاکید کرد که این مارکس نبود که با نبوغ خودش کمونیسم را برای طبقه کارگر به ارمغان آورد، بلکه برعکس این طبقه کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعی بود که مارکس را از بین تئوریسین های گوناگون بعنوان اندیشمند خود برگزید تا تئوری رهائی این طبقه اجتماعی را تدوین کند. انتشار مانیفست کمونیست قبل از هر چیز بیانگر آن بود که یک طبقه اجتماعی، به درجه ای از بلوغ اجتماعی رسیده که مانیفست خود را در مقابل سرمایه داری ارائه دهد. کمونیسم علمی دیگر به یک واقعیت در جامعه تبدیل شد و مارکس پرچمدار و اندیشمند این طبقه اجتماعی بوده و همچنان خواهد بود.
مارکسیسم نه مذهب است و نه ایدئولوژی. نه به گرامیداشت های بورژوازی مابانه نیازی دارد و نه با لجن پراکنی های ایدئولوگهای بورژوازی ضرورت خود را از دست میدهد، مارکسیسم در تضاد کار و سرمایه مفهوم پیدا می کند. تا جامعه طبقاتی وجود دارد، تا استثمار انسان از انسان وجود دارد، تا مبارزه طبقاتی وجود دارد، مارکسیسم نه تنها زنده است، بلکه تنها تئوری رهائی بردگان مزدی از جهنم سرمایه است. تنها در جامعه کمونیستی است که مارکسیسم به «گذشته» تعلق خواهد داشت.
فیروز اکبری
15 اردیبهشت 1397