بهمن 1357 زمانیکه انترناسیونالیستها اعلام کردند خمینی مترقی تر از ملکۀ انگلستان و یا امپراطور اول بوکاسا نیست

در سال 1357، تظاهرات، اعتراضات و اعتصابات با ورود طبقۀ کارگر به صحنۀ مبارزات، زنگ خطر را نه تنها برای بورژوازی ایران بلکه برای بورژوازی جهانی نیز به صدا در آورد. از یک سو سرکوب گسترده، نه تنها چاره ساز نبود بلکه موجب رادیکال شدن اعتراضات می شد و از سوی دیگر جامعه چنان دچار تشنج شده بود که طبقه حاکم دیگر قادر به هدایت و تداوم سرمایه داری سلطنتی نبود، لذا بورژوازی می بایست برای جلوگیری از رادیکال شدن اعتراضات اجتماعی آلترناتیو خودش را برای تداوم و بقاء نظام سرمایه داری ارائه میداد. جمهوری اسلامی اگر چه یک آلترناتیو نامناسب ولی تنها آلترناتیو ممکن بورژوازی جهانی در آن مقطع بود.

در چنین شرایطی بود که خمینی توسط گرایشات راست و چپ سرمایه به وسط صحنه آورده شد و روحانیت ضد امپریالیست شد. جناح چپ سرمایه در تثبیت رهبری روحانیت و صد البته ضد امپریالیست نقش فعالی ایفا کرد. گرایشات راست و چپ سرمایه در تلاش هستند تا حوادث 40 سال پیش دوباره تکرار شود تا طبقه کارگر بعنوان سیاهی لشکر در اعتراضات مردمی و خیابانی شرکت کند تا توده ها نیروی مادی “انقلاب جاری در ایران” باشند، همان نقشی را ایفا کنند که در سال 1357 ایفا کردند. مبارزۀ طبقاتی کارگران را تحت الشعاع مبارزۀ ضد دیکتاتوری (دمکراسی خواهی) قرار دهند تا بار دیگر طبقه کارگر را به قربانگاه بورژوازی ببرند. ظاهرا قرار است تنها واژگان جابجا شوند، اینبار به جای روحانیت ضد امپریالیست و مبارزه ضد امپریالیستی قرار است آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی حتی با تزئین سوسیالیستی جایگزین شوند تا فقط هیئت حاکمه عوض شود. اگر در سال 1357 مواضع انترناسیونالیستها در فضای سیاسی ایران پژواکی نداشت و تنها حکم یک سند تاریخی را ایفا کرد که بعد از بیش از چهل سال همچنان مایۀ افتخار انترناسیونالیستها است، اما امروزه مواضع انترناسیونالیستی در فضای سیاسی ایران اگر چه بسیار ضعیف ولی یک واقعیت است.

نگاهی اجمالی به مواضع چپ سرمایه و انترناسیونالیستها در اوایل شکل گیری جمهوری اسلامی خواهیم انداخت. بررسی مواضع گرایشات چپ سرمایه موضوع این نوشته نیست بلکه نشان دادن تاریخی جایگاهی است که چپ سرمایه و انترناسیونالیستها در اوایل شکل گیری جمهوری اسلامی داشتند. آیا چپ سرمایه حاضر است نوشته های خود در سال 1357 را مجددا انتشار دهد؟ قطعا نه! ما اشاره کوتاهی به مواضع چپ سرمایه و انترناسیونالیستها خواهیم کرد تا عملکرد جریانات سیاسی را در معرض دید عموم قرار دهیم.

تروتسکیستها

تروتسکیستها[1] همانند دیگر گرایشات چپ به استقبال خمینی شتافتند. حزب کارگران انقلابی برهبری بابک زهرائی با تمام توان خود به همکاری اطلاعاتی با جمهوری اسلامی پرداخت. جناح کلام رادیکال تروتسکیستها نیز خواهان آموزش نظامی کارگران قبل از اعزام به جبهۀ جنگ امپریالیستی شدند و نوشتند:

“در شمارۀ نخست نشریه «کارگران سوسیالیست»، 10 مهر 1359، به هنگام آغاز جنگ، اعلام کردیم که از آنجائیکه مسئله جنگ به مسئله کارگران تبدیل گشته، کارگران که دسته دسته داوطلبانه به جبهه روانه می شوند و آنان که به رهبران رژیم اعتقاد دارند، باید از آنها بخواهند که آنها را مسلح کنند و به آنها آموزش نظامی دهند تا «بتوانیم از طریق شوراهای خود به دفاع از انقلاب برخیزیم!».”[2]

گوشت دم توپ کردن کارگران در اختلافات درونی بورژوازی مختص تروتسکیستهای وطنی نیست، تروتسکیستها در اسپانیا، چین و سپس در جنگ جهانی دوم کارگران را به کشتار امپریالیستی کشاندند. بعد از جنگ جهانی دوم، جنگی نمی توان پیدا کرد که تروتسکیستها کارگران را به کشتار امپریالیستی نکشانده باشند و دستانشان به خون کارگران آغشته نباشد.

مائوئیستها

حزب مائوئیستی رنجبران در اولین کنگرۀ خود عکس خمینی را در کنار عکس رهبران خود آویزان کرد و برروی باندرول کنگرۀ خود شعار “زنده باد انقلاب ضد امپریالیستی و ضد استبدادی ایران برهبری امام خمینی” را نوشت.[3]

حزب رنجبران نیز در خدمت همکاری اطلاعاتی با جمهوری اسلامی قرار گرفت، برخی از سر تیتر مقالات رنجبر بشرح زیر است، نیازی به تفسیر ندارند:

  • ایران بجز خمینی رهبر دگر ندارد. – رنجبر شمارۀ 5
  • کربلا، کربلا مشعل آزادگان، شوروی، آمریکا دشمن مستضعفان – رنجبر شمارۀ 7

گرایش دیگر مائوئیستها اتحادیه کمونیستها علیرغم اینکه به همکاری اطلاعاتی با جمهوری اسلامی نپرداخت، مواضعی بهتر از این گرایش نداشت. اتحادیه کمونیستها کارشان را با تبریک گفتن به جلادی چون خلخالی شروع  کردند و در مقاله ای تحت عنوان “یک حکم تاریخی” در حقیقت شمارۀ 28 ، صفحۀ 28 نوشتند:

“آیت الله سید صادق خلخالی، رئیس دادگاه انقلاب اسلامی، طی یک مصاحبه مطبوعاتی…حکم اعدام شاه مخلوع… ما این تصمیم انقلابی و اعلام آنرا به دادگاه انقلاب اسلامی و ریاست دادگاه تبریک می گوئیم …”

با شروع جنگ مائوئیستها نیز کارگران را بعنوان گوشت دم توپ در اختلافات درونی بورژوازی قربانی کردند. مائوئیستها نوشتند:

“اتحادیه کمونیستهای ایران آمادگی کامل خود را برای پیشبرد امر دفاع از انقلاب و میهن و شرکت در جنگ علیه نیروهای تجاوزکار مزدوران بعثی اعلام میدارد!”[4]

مائوئیستها در نقد استالینیستهای کلام رادیکال نوشتند:

“نظرات ضد انقلابی و ضد ملی را از جنبش خود طرد کنید!

کشور ما در معرض تجاوز مستقیم ارتش مزدور امپریالیسم قرار گرفته و بخشی از خاک آن اشغال شده ، آنها که همان مسیر گذشته را که اینک دیگر مفهوم و جایگاهی ضد انقلابی و ضد میهنی پیدا کرده است ، می پیمایند در امر دفاع از انقلاب و میهن کارشکنی و اخلال می ورزند.”[5]

مائوئیستها بسیجی وار نیز در جبهۀ جنگ شربت شهادت نوشیدند و آنرا با افتخار تمام اعلام کردند: “در رثای رفیق شهید قاسم صراف زاده – رفیق ابوالقاسم صراف زاده عضو کادر رهبری اتحادیه کمونیستهای ایران در راه جبهۀ جنگ شربت شهادت نوشید.”[6] اینها هذیان های مذهبی گونه یک بسیجی نیست بلکه حرفهای کادر رهبری مائوئیستها است.

و باز مجددا زمانی که اختلافات درونی جناحهای بورژوازی بالا میگیرد، به طبقۀ کارگر برای حفاظت از جان رئیس جمهور بنی صدر فراخوان میدهد تا امنیت یکی از مهره های جنایتکار بورژوازی را در مقابل حملات باند دیگر بعهده بگیرد:

“در بارۀ توطئه علیه رئیس جمهور (اطلاعیه)

مردم تهران! برای حمایت از رئیس جمهور و مقابله با جانیان خائن که مشتی اوباش خبیث وابسته به حزب حاکم هستند. در اطراف منزل ایشان جمع شوید و امر نگهبانی را خود بدست گیرید.” [7]

استالینیستها

عمده ترین جریان استالینیستی ، سازمان چریکهای فدائی خلق ایران بود که نقش بسزائی در تحکیم جمهوری اسلامی ایفا کرد. فدائیان درک ضد امپریالیستی امامشان را ستودند، او را پیشوای بزرگ شیعیان خطاب کردند و بازگشتش به میهن را تجلی ارادۀ زحمتکشان ارزیابی کردند.[8]

جناح اکثریت فدائیان تا سطح زائده وزارت اطلاعات پیش رفت. رهبر آن فرخ نگهدار در سالهای 61-1360 در دادگاه انقلاب اسلامی و زندان اوین دیدارهائی با جلادی چون موسوی تبریزی که حکم اعدام هزاران نفر را صادر کرده بود و قصاب اوین لاجوردی داشته است. آنها وظیفۀ خطیر اعضا و هوادارانشان را لو دادن دیگر فعالین سیاسی قرار دادند و در ارگان شان نوشتند:

“هواداران سازمان در موقعیت خطیر کنونی باید وظایف خود را هوشیارانه ‌تر و قاطعانه‌ تر از پیش انجام دهند. افشای دسیسه‌های ضد انقلاب و شناساندن سیاست‌های ضد انقلابی گروهک‌ها در محیط کار و در میان خانواده‌ها و در هر کجا که توده حضور دارند جزو وظایف مبرم هواداران مبارز است.” [9]

سوال اساسی این است رادیکال ترین گرایشات استالینیستی چه نقشی در تثبیت روحانیت ضد امپریالیست ایفا کردند. خط 3، کلام رادیکال ترین گرایش استالینیستی و سازمان پیکار در راه آزادی طبقۀ کارگر مهمترین و عمده ترین جریان آن بود. اگر از رویای انقلاب دمکراتیک (سرمایه داری دولتی) پیکار فعلا بگذریم و از باورها و افق سوسیالیستی آن که در یکی از عقب مانده ترین کشورهای اروپائی تجلی یافته بود و آنرا در مقالۀ “آلبانی سوسیالیستی و دستاوردهای درخشان سوسیالیسم” [10] توصیف کرده بود باز هم بگذریم و فقط نگاهی بسیار گذرا به تیتر بعضی از مقالات آن و به تبع آن نقشی که پیکار در تثبیت روحانیت ضد امپریالیست ایفا کرد بیندازیم، ماهیت ضد انقلابی آنرا در می یابیم که چگونه بعنوان بخشی از دستگاه سیاسی سرمایه، نقش خودش را در تثبیت نظم جدید و بربریت اسلامی ایفا کرد. پیش از انتشار ارگانش، سازمان پیکار طی نامه ای سرگشاده به امام ضد امپریالیست اش، خمینی، در رابطه با دستگیری مجتبی طالقانی عضو پیکار این چنین نوشت:

“ما کسی را مورد خطلب قرار میدهیم که دادگاههای انقلاب را در دفاع از ستمدیدگان … مجددا برا انداخت و به تداوم خواست حق طلبانه مردم رنج دیدۀ ما پاسخ انقلابی داد.”[11]

با انتشار ارگانش ادامۀ این مواضع را در نشریه اش پیش می برد. تیتر برخی از مقالات نشریه پیکار خود گویای جایگاهی است که رادیکال ترین گرایش استالینیستی ایستاده بود و همچنین بیانگر این واقعیت است که مشکل پیکار نه ناشی از گیج سریهای آن بلکه ناشی از چهار چوب نظری آن یعنی خود استالینیسم بود. نمیتوان به اردوی سرمایه (جناح چپ آن) تعلق داشت و مواضع انقلابی ایفا کرد. سر تیتر چند شماره از مقالات پیکار بشرح زیر است ، نیازی به توضیح ندارند:

  • از ابتکار حضرت آیت الله طالقانی در جهت ایجاد شوراهای محلی برای ادارۀ امور که با تائید حضرت آیت الله خمینی نیز روبرو شده، استقبال نموده و بدینوسیله پشتیبانی خود را از این اقدام انقلابی … پیکار شمارۀ 1 – صفحۀ 2
  • اقدام انقلابی آیت الله خمینی را تائید می کنیم. (در رابطه با قطع رابطۀ دیپلماتیک با مصر) پیکار شمارۀ 2 صفحۀ 7
  • خاطرۀ شهید روحانیت مبارز آیت الله سعیدی، گرامی باد. پیکار شمارۀ 7 – صفحۀ 1
  • فشار توده ها، نیروهای انقلابی، آیت الله خمینی و شورای انقلاب – پیکار شمارۀ 8 – صفحۀ 4
  • داد گاه خلق، دادگاه انقلاب (در رابطه با اعدام یکی از نمایندگان دوران شاه) – پیکار شمارۀ 12 – صفحۀ 1
  • نگاهی به سخنرانی امام خطاب به صاحبان صنایع – پیکار شمارۀ 13 – صفحۀ 4 (خرده بورژوازی ضد امپریالیست)
  • کاندیداهای ما با هدف انعکاس خواست زحمتکشان ، دفاع از منافع آنها و افشای ارتجاع در انتخابات شرکت می کنند. پیکار شمارۀ 12 – صفحۀ اول
  • چگونه بورژوازی حاکم، دادگاههای انقلاب را بدست خود گرفته است – پیکار شمارۀ 7 – صفحۀ 1
  • آیت الله طالقانی – تبلور نیم قرن مبارزۀ ضد امپریالیستی و ضد استبدادی خلق – پیکار شمارۀ 20 – صفحۀ 1 (توده های ستمدیده ما یک دوست ، یک پدر و همرزم بزرگ خود را از دست داند.) [12]
  • امام خمینی به محمد میر لاشاری تامین داد. پیکار شمارۀ 26 – صفحۀ 15

انترناسیونالیستها

ابتدا باید روشن سازیم که مبارزۀ ضد امپریالیستی برای انترناسیونالیستها چه مفهومی دارد. ما معتقد هستیم در عصر گندیدگی و انحطاط سرمایه داری، در عصر امپریالیسم تمامی دولتها صرف نظر از بزرگی و کوچکی شان، صرف نظر از قدرت اقتصادی و نظامی شان از گانگسترهای بزرگ مثل آمریکا و بریتانیا گرفته تا گانگسترهای کوچک مثل ایران و پاکستان همگی امپریالیستی هستند. [13] لذا مبارزۀ ضد امپریالیستی یعنی مبارزۀ ضد سرمایه داری در سراسر جهان در راستای نابودی نظام سرمایه داری از طریق انقلاب جهانی.

انترناسیونالیستها در همان بهمن ماه 1357 به یمن تعلق خود به اردوی پرولتاریا و با اتکا بر مواضع کمونیستی و با چشم انداز انترناسیونالیستی به تجزیه و تحلیل شرایط پرداختند. برخلاف هذیان گوئیهای سیاسی چپ سرمایه که از مرتجعی چون خمینی، امام مدافع ستمدیدگان ساختند  و روحانیت را ضد امپریالیست کردند. آری در همان بهمن ماه انترناسیونالیستها اعلام کردند خمینی مترقی تر از ملکۀ انگلستان و یا امپراطور اول بوکاسا نیست. آری در همان بهمن ماه انترناسیونالیستها اعلام کردند پرولتاریا باید استقلال طبقاتی خودش را حفظ کند و نباید خودش را در جنبشهای مردمی حل کند. آری در همان بهمن ماه انترناسیونالیستها اعلام کردند تنها انقلاب در دستور کار چه در کشورهای پیرامونی منجمله ایران و چه در کشورهای متروپل انقلاب کمونیستی است.

ما به همین منظور بیانیه جریان کمونیست بین المللی را که بتاریخ 28 بهمن ماه 1357 منتشر شده به فارسی برگردانده ایم و مطالعۀ آنرا توصیه می کنیم.

 

صدای انترناسیونالیستی

بهمن 1397

توضیحات:

[1] تروتسکی و تروتسکیسم متعلق به دو اردوی متفاوت هستند. تروتسکی علیرغم اشتباهات خود در مواردی چون کمونیزم جنگی، ماهیت شوروی و غیره همچنان بعنوان یک انقلابی و متعلق به پرولتاریا جان باخت در حالی که تروتسکیسم بخشی از دستگاه سیاسی سرمایه را نمایندگی می کند.

[2] کارگر سوسیالیست شمارۀ 58 ، صفحۀ 9، به مناسبت نهمین سالگرد انتشار نشریه

[3]  رنجبر شمارۀ 1 ، صفحۀ 16

[4]  حقیقت شمارۀ 91 ، صفحۀ 8

[5] حقیقت شمارۀ 91 – صفحۀ 4

[6] حقیقت شمارۀ 114 – صفحۀ 1

[7]حقیقت شماره 127 – صفحه 9

[8] اعلامیه ها و بیانیه های سازمان چریکهای فدائی خلق ایران  در سال 1357

[9] کار اکثریت شمارۀ ۱۴۹، بیست و هشتم بهمن 13۶۰، صفحۀ 18

[10] پیکار شمارۀ 82 – صفحۀ 15

[11] نامۀ سرگشادۀ سازمان پیکار در راه آزادی طبقۀ کارگر به امام خمینی، رهبر جمهوری اسلامی ایران  به تاریخ 24 فروردین 1358

[12] یکی از مسئولین وقت کمیته آذربایجان، ایوب (به اسم حقیقی اکبر آغباشلو) سعی کرد مانع پخش این مقاله در آذربایجان شود. اکبر آغباشلو گرایش بسیار ضعیف، منتقد و رادیکالی را در درون پیکار نمایندگی میکرد. سر انجام در نتیجۀ اختلافات اکبر آغباشلو به همراه لادن بیانی و تنی چند تن دیگر در سال 1359از پیکار جدا شدند و گروه ستارۀ سرخ را بیان نهادند. ستارۀ سرخ علیرغم انتقادات اساسی و جدی خود به چپ، مضمون استالینیستی خود را حفظ کرد و متاسفانه سرکوب وحشیانه بورژوازی اسلامی فرصت این را نداد که آیا ستارۀ سرخ در انتقادات خودش، چپ سرمایه  را پشت سر گذاشته و از کابوس استالینیزم رها خواهد شد  و به مواضع انترناسیونالیستی دست خواهد یافت یا نه؟

[13] در رابطه با تعریف، ماهیت و عملکرد امپریالیسم در عصر انحطاط سرمایه داری، به جزوۀ “ناسیونالیسم سم کشنده برای مبارزۀ طبقاتی” در سایت صدای انترناسیونالیستی مراجعه شود.

 

بیانیه جریان کمونیست بین المللی

(پیرامون حوادث ایران در سال 1357)

برگردان فارسی از صدای انترناسیونالیستی

 

 پس از چند ماه شورش، اعتصاب، تلاش ناتوان دولت شاه در سرکوبی نارضایتی مردمی از طریق یک کمپین خونین با سرکوبی گسترده، تیم جدید دولتی، که قبلا از عرصه رسمی سیاسی حذف شده و در زندان یا تبعید پوسیده شده بودند، مسئولیت هدایت امور سرمایه داری ایران را به عهده گرفتند. جامعۀ ایران چنان دچار تشنج وسیع شده بود که تغییرات چشمگیر و وسیعی را از دستگاه حاکم خواستار بود؛ جایگاه مهمی که این کشور در تامین  نیازهای استراتژیک قدرتمند ترین بلوک امپریالیستی جهان داشت یکی از بزرگترین عامل نگرانی برای بلوک [غرب] بود. دامنه وسیع بین المللی حوادث ایران، بیش از هر چیز نشانه هائی ازنتایج شان و پیامدهایشان هستند، و سر انجام، اما مهمتر از همه، سهمی که  پرولتاریا در این حوادث داشته است، پرولتاریای جهانی را ملزم به کسب درسهای معینی از این مبارزات می کند.

1 – بر خلاف آنچه در برخی محافل ادعا می شود، چه در مطبوعات لیبرال یا بوردگیست، “انقلابی” در ایران صورت نگرفته است، نه انقلاب “دموکراتیک” ، “اسلامی” و نه “نظامی”. شاه نماینده نوعی از «فئودالیسم» نبود که توسط یک نیروی “مترقی” مانند آیت الله خمینی درهم شکسته شود، [آیت الله خمینی مترقیتر] از ملکه انگلستان و یا امپراتور اول بوکاسا[1] نیست. دلیل اصلی این شکاف بین سلطنت و سلسله مراتب شیعه، توسط طنز تاریخ، اصلاحات ارضی انجام شده توسط سلطنت بود، چیزی که به منافع مسجد صدمه وارد کرده بود. در واقع، رهبران جدید ایران هیچ نیروی “مترقی” یا “بورژوازی رادیکال” را چه در سطح سیاسی یا اقتصادی نمایندگی نمی کنند. کدام انقلاب بورژوائی به نام “سنتهای مذهبی” در گذشته انجام گرفته است یا چیزی بیش از تغییر لباس برای رژیم را نمایندگی کرده است؟ چه ویژگی انقلابی است که صنعت نفت را “ملی” می کند، صنعتی که قبلا ملی شده بود؟

چیزی که انقلاب به اصطلاح ایران نشان دهنده آن است، این واقعیت است که در عصر انحطاط سرمایه داری، در سراسر جهان، زمان انقلاب بورژوائی یا دموکراتیک مدتهاست که به سر رسیده است. دیگر هیچ کشوری (یا “منطقه ای”) در جهان وجود ندارد، و مهم نیست به لحاظ توسعه یافتگی چقدر عقب مانده است، که در آن، وظیفۀ مطرح شده برای جامعه، وظیفه مشابه کار انجام شده در سال 1789[انقلاب بورژوائی فرانسه] باشد.

2- اگر رویدادهای ایران تائیدی بر وجود شرایط  انقلاب بورژوا دموکراتیک در هیچ جائی از جهان امروز نیست و مسلما در کشورهای توسعه نیافته هم صدق نمی کند، آنها همچنین به همان اندازه نشان میدهند که در چنین کشورهایی ارتش به منزله تنها نیروئی در جامعه است که قادر به تضمین حداقل وحدت – به نفع سرمایه ملی است. رژیم خمینی – بازرگان بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت، مجبور بود از بسیاری از نیروهائی که تا چند هفته قبل حمایت کنندۀ اصلی شاه بودند درخواست [حمایت] کند. اعدام ژنرالهای بخصوصی، که در تلاش برای آرام کردن خشم توده ها انجام می شود، چیزی را در مورد این واقعیت که چگونه ارتش هم به عنوان نهاد و هم بعنوان سلسله مراتب نظامی دست نخورده باقی می ماند، هیچ تغییری نخواهد کرد. همانند تمام کشورهایی که دولت سرمایه داری نمیتواند ریشه های قدرت خود را به لحاظ تاریخی توسعه دهد یا پایه های اقتصادی خود را تحکیم کند، که در آن طبقه حاکم نهاد های قانونی و دستگاه سیاسی قابل انعطاف کافی در محدوده “قانون” و “دموکراسی” در اختیار ندارد، درگیریهائی که آنرا از هم پاره پاره می کند و تمامی اقشار جامعه را به آشوب پرتاب می کند، تحولات در ایران به یک درس اساسی با توجه به ارتش تاکید می کند. از آنجائیکه [ارتش] نشان دهندۀ سلسله مراتب، خشونت متمرکز از روابط اجتماعی مبتنی بر استثمار و ظلم و ستم، و بیانگر یک تمایل کلی در عصر انحطاط سرمایه داری بطرف نظامی کردن جامعه است، ارتش به شیوه ای عملی و ثابت تشکیل می یابد و تنها تضمین کننده برای بقا و ثبات رژیم بورژوائی است، چه بخواهد خودش را “مردمی” ، “اسلامی” یا “انقلابی” بنامد.

3 – یکبار دیگر، حوادث ایران تجلی کنندۀ این[واقعیت] است که تنها انقلاب در دستور کار روز، در کشورهای عقب مانده و به همان اندازه در سایر نقاط جهان، انقلاب پرولتری است. در مخالفت با افسانه ای که اغلب توسط کسانی که سهم عمده ای در حفظ آن دارند ابقاء می شود، حوادث در ایران قاطعانه ثابت کرده است که نه تنها پرولتاریا در کشورهای عقب مانده وجود دارد، بلکه آن به همان اندازه همانند پرولتاریای کشورهای پیشرفته قادر به بسیج خود در راه مبارزه  و در زمین خود به عنوان طبقه کارگر است. احیای مجدد مبارزات کارگری در کشورهای مختلف، در امریکای لاتین، تونس، مصر، و غیره، اعتصاب کارگران ایران بزرگترین عنصر سیاسی بود که منجر به سرنگونی رژیم شاه شد. علیرغم بسیج توده ها، هنگامی که جنبش “مردمی” – تقریبا همه اقشار تحت ستم در ایران را سازماندهی کرد – شروع به تهی کردن خود کرد، ورود پرولتاریای ایران به مبارزه در آغاز ماه اکتبر سال 1978، به ویژه در صنعت نفت، مشکل تقریبا حل نشدنی را برای سرمایه ملی مطرح کرد، در صورت عدم جایگزینی تیم قدیمی دولتی، این مسئله فقط در خدمت نیرو گرفتن آژیتاسیون خواهد بود. سرکوب به حد کافی بود تا باعث عقب نشینی مغازه داران کوچک، دانشجویان و کسانی که بیکار بودند، بشود، اما هنگامی که در مواجه با اعتصاب کارگران به فلج اقتصادی کشیده شد ناتوانی سلاح بورژوازی را ثابت کرد. بنابراین، حتی در کشوری که در آن پرولتاریا به لحاظ کمیت ضعیف است، پرولتاریا در ایران  نشان داد که با توجه به موقعیت خود در قلب تولید سرمایه داری، چه قدرت اساسی در جامعه دارد.

4 –  حوادث در ایران، ضمن تأکید مجدد بر قدرت پایه ای پرولتاریا، نشان داد پرولتاریا تنها نیروئی است در جامعه که قادر است در مقابل تنها راه حل نظام سرمایه داری برای بحران خود، یعنی راه حل جنگ امپریالیستی مخالفت کند و بایستد. در واقع، از آنجائیکه ایران جایگاه بسیار مهمی در استقرار نظامی بلوک غرب دارد، توجه زیادی را در بخشی از بلوک بطرف خود جلب کرده است. و مشکلاتی که توسط جنبش طبقاتی، نه فقط برای سرمایه ملی، بلکه همچنین برای آماده سازیهای ضروری برای جنگ بلوک امپریالیستی ایجاد کرده، این مسئله را روشن می سازد اقداماتی که پرولتاریا امروز انجام میدهد، همانطور که در گذشته انجام میداد، تنها مانعی است، اما مانع اساسی، سد جلو راه بورژوازی میشود که مسیر خودش را بطرف جنگ امپریالیستی دنبال میکند.

5 – مواضع قاطع، گرفته شده توسط پرولتاریا در حوادث ایران یک مشکل اساسی را مطرح می کند که باید توسط طبقه کارگر حل شود، اگر قرار است انقلاب کمونیستی را با موفقیت انجام دهد. این مشکل در مرکز رابطه پرولتاریا با همه اقشار غیر استثمارگر، به خصوص کسانی که فاقد کارهستند، قرار می گیرد. این وقایع چیزهائی را که  نشان میدهد – که به شرح زیر است:

  • علیرغم تعداد زیاد آنها به لحاظ کمی، این اقشار از هیچ قدرت واقعی در جامعه برخوردار نیستند؛
  • خیلی بیشتر از پرولتاریا، چنین اقشاری قابلیت پذیرش اشکال مختلفی از گیج سازی و کنترل سرمایه داری، از جمله از تاریخ خارج شده ترین مسئله ، مانند مذهب را دارا هستند؛
  • اما به همان اندازه که بحران با خشونت طبقۀ کارگر را مورد اصابت قرار میدهد در همان حال چنین اقشاری را نیز مورد حمله قرار میدهد، آنها می توانند نیروئی در مبارزه علیه سرمایه باشند به شرط اینکه مبارزه توسط پرولتاریا تدارک دیده شده باشد و پرولتاریا خودش را در راس مبارزه قرار داده باشد؛

در مواجهه با تمام تلاش های بورژوازی برای کانالیزه کردن نارضایتی ها به بن بست ناامید کننده، هدف پرولتاریا در برخورد با این اقشار، روشن کردن آنها است که هیچ یک از “راه حل های” پیشنهاد شده توسط سرمایه داری به بدبختی و فلاکت آنها پایان نخواهد داد و هیچ رهائی برای آنها به ارمغان نخواهد آورد. تنها از طریق دنبال کردن طبقه انقلابی است که آنها می توانند آرزوهای خود را برآورده سازند – نه به عنوان قشر ویژه تاریخی محکوم شده، بلکه به عنوان اعضای یک جامعه، چنین افق سیاسی فرض بر استقلال سیاسی و سازمانی  پرولتاریا است، به عبارت دیگر به مغهوم رد هر گونه “اتحاد” سیاسی با چنین اقشاری توسط پرولتاریا است. پرولتاریا از طریق قرار دادن وزن خود در پشت خواسته های بخصوص نخواهد توانست این اقشار را بطرف خود جلب کند. بر خلاف انتظار، تاریخ نشان داده است که آنها بیشترین تمایل را به نیروی پویا در جامعه دارند. بنابراین تنها تاکید قاطع به اهداف انقلابی خود به پرولتاریا اجازه خواهد داد که به اهداف خودش نائل شود و آنها را به صف مبارزۀ خود بکشاند، ابتدا از طریق جدا کردن اقشاری که به طبقۀ حاکم نزدیک هستند و سپس نزدیک کردن آن به خود.

6 – اگر در ایران انقلاب بورژوائی نبوده است، انقلاب پرولتری نیز نبوده است. علیرغم مبارزات جانانۀ خود، طبقه کارگر از استقلال واقعی خود دفاع نکرد. سازمان واحد مبارزه ، شوراهای کارگران را راه اندازی نکرد و با قدرت بورژوازی رقابت نکرد. و در اینجا است که یکی دیگر از درس های حوادث ایران می تواند روشن شود. با وجود نقاط ضعف پرولتاریا، کمی و همچنین سازمانی و سیاسی، بطوری که امروز به بورژوازی برای حفظ کنترل کلی اجازه میدهد؛ علیرغم  این، مبارزه کارگران تاثیری قاطع به تکامل وضعیت سیاسی جهان داشته است. حوادث در ایران، در این مفهوم یک پیش بینی از آینده است. پس از یک دوره افت [مبارزۀ طبقاتی] که بدنبال موجی از مبارزه ی طبقاتی که بین 1973 – 1968 جریان داشت. امروز مبارزه کارگران بیشتر و بیشتر گرایش دارد تا  به دفاع از خود برخیزد و آنرا تعمیم نماید.علیرغم مضررات تناقضات ویران کنندۀ درونی طبقۀ سرمایه داری (بحران اقتصادی و سیاسی آن، تقویت نظامی بلوک) طبقه کارگر بتدریج جلوی صحنه سیاسی را در جامعه اشغال می کند. اما برای پرولتاریا در ایران، همچون برای پرولتاریا در کشورهای توسعه نیافته، مشکل تنها می تواند مطرح شود، نه اینکه حل شود. فقط عمل پرولتاریا در تمام جهان، در پیشرفته ترین کشورها مشکل را حل خواهد کرد، از طریق تعمیم حمله به سرمایه داری و از بین بردن کل سیستم.

جریان کمونیست بین المللی

28 بهمن 1357

[1] توضیح صدای انترناسیونالیستی – بوکاسا (Bokassa) خود را امپراطور اول آفریقای مرکزی اعلام کرد و در چهارم دسامبر1977 با هزینه ای معادل 20 میلیون دلار آمریکا تاج گذاری کرد که معادل یک سوم بودجۀ سالانۀ کشور بود ، او بین سالهای 1979 – 1976 امپراطوری کرد.

با کلیک کردن روی تصویر زیر مقاله را داونلود کنید!

 

مطالب مرتبط