آوتیس سلطان زاده منبع الهام بخش پرولتاریا

استالینیسم نه روند تکاملی انقلاب اکتبر، بلکه گور کن انقلاب اکتبر بوده است. استالینیسم جشن پیروزی خود را برویرانه های انقلاب اکتبر و بر روی استخوانهای کمونیستهای بخون تپیده شده، برگزار کرد. استالین شریفترین، گرامی ترین کمونیستها، سازندگان انقلاب اکتبر را بنام کمونیسم سر بر خاک افکند. هیچ دیکتاتوری به اندازه استالین، کمونیست سر بر خاک نیانداخته است، تنها پس از آنکه نسلی از کمونیستها به خون غلتیدند، ضد انقلاب توانست خود را تثبیت کند. یکی از گرامیترین اینها آوتیس میکائیلیان (سلطانزاده) بود که نظرات و افکار او همچنان منبع الهام بخش برای پرولتاریا و کمونیستهای انترناسیونالیست است.

آوتیس میکائیلیان در سال 1268 خورشیدی در مراغه، در آذربایجانشرقی در خانواده ای ارمنی  و فقیر بدنیا آمد. پدرش نجار و مادرش رختشو بود. پدر و مادرش خیلی زود از هم جدا شدند. او پنج سال در مراغه به مدرسه رفت، اما از آنجائیکه مادر آوتیس توان تامین هزینه تحصیل او را نداشت، در نوجوانی و در 13 سالگی او را به مدرسه ای وابسته به کلیسای ارامنه، در نزدیکی ایروان فرستاد. او پس از اتمام مدرسه علوم دینی به جنبش کارگری قفقاز پیوست و در سال 1912 عضو بلشویکها شد. در پرسشنامه ای که برای بلشویکها پر میکند، خود را «فرزند رختشو و انقلابی حرفه ای» معرفی میکند. او در جریان انقلاب اکتبر در سال 1917 در سن پترزبورگ بود و در انقلاب اکتبر شرکت فعال داشت. آوتیس میکائیلیان نام سلطان زاده را به یاد پدر خود بعنوان اسم مستعار و یا اسم سیاسی انتخاب می کند و به این نام نیز مشهور است.

او از بنیانگذاران حزب عدالت در سال 1296بود. پس از آن او نقش فعالی در جذب اعضاء جدید به ارتش سرخ در آسیای مرکزی ایفا کرد. او همچنین نقش فعالی در تشکیل اولین حزب کمونیست ایران در ژوئن 1920 در کنگره بندرانزلی، اولین کنگره حزب ایفا کرد و جناح چپ حزب را رهبری میکرد، جناح راست توسط حیدرعمواوغلی هدایت میشد. خط مشی سیاسی حزب و اسناد کنگره اول توسط سلطانزاده تدوین گرددیده بود و در همان کنگره به دبیر اولی حزب انتخاب گردید. او به همراه چند تن دیگر بعنوان نماینده در دومین کنگره کمینترن شرکت کردند. سلطانزاده در سال 1921 بعنوان مشاور لنین به سمت ریاست خاور نزدیک در کمیسرهای امور خارجه برگزیده شد.

سلطانزاده بخاطر دانش مارکسیستی، توانائی به عضویت هیات اجرائیه کمینترن در آمد. از اسناد دومین کنگره کمینترن در سال 1920میتوان به «انقلاب کارگری و بین الملل کمونیست» اشاره کرد که در آن تاکید شده کمینترن حزب جهانی قیام کارگری و دیکتاتوری پرولتاریا است، امضای سلطان زاده در کنار نام لنین، تروتسکی، بوردیگا، پانکهرست و غیره به چشم میخورد.

در دومین کنگرۀ انترناسیونال کمونیست در یکی از حساس ترین مباحث کنگره یعنی بحث پیرامون مسئله ملیتها و مستعمرات نماینده کمونیستهای ایران در کنار جناح چپ کنگره قرار میگیرد. سلطانزاده در پنجمین نشست کنگره چنین می گوید:

“فقط فرض کنیم که در هندوستان انقلاب کمونیستی آغاز شده است. آیا کارگران این کشور میتوانند بدون کمک یک جنبش انقلابی در انگلستان و اروپا در مقابل حمله بورژوازی سراسر جهان مقاومت کنند؟ طبیعتا نه. … انقلابی که در غرب آغاز شده است زمینه را در ایران و ترکیه نیز آماده ساخته و به انقلابیون نیرو بخشیده است. عصر انقلاب جهانی آغاز گشته است.

 ….

مسئله بر سر این است که باید بر خلاف جنبش های بورژوا دمکراتیک یک جنبش خالص کمونیستی بوجود آورده و بر پا نگه داشته شود. هر ارزیابی دیگری از واقعیت ها می تواند به نتایج تاسف انگیزی منجر گردد.”

چند ماه پس از اولین کنگرۀ حزب کمونیست ایران در یک اقدامی کودتائی 12 نفر از 15 عضو کمیتۀ مرکزی منتخب کنگرۀ اول منجمله سلطانزاده از رهبری حزب اخراج می شوند. علت این امر این بود که سلطانزاده با ارزیابی که از بورژوازی ملی ایران داشت، بورژوازی ملی را ارتجاعی ارزیابی میکرد، معتقد بود که مبارزه مستقیما کمونیستی و تلاش در راستای انقلاب جهانی باید در دستور روز قرار گیرد. این افکار مورد تائید دفتر سیاسی بلشویک قفقاز و آذربایجان نبود، آنها رضا شاه را مترقی ارزیابی میکردند. ابهامات کمینترن در رابطه با بورژوازی ملی موجب تقویت رضا خان در ایران و آتاتورک در ترکیه شد. کمینترن در سال 1924 در رابطه با رضاخان اظهار داشت «رهبر جنبش انقلابی- ملی ایران، مردی که موفق به تضمین استقلال ایران شد.»

سلطانزاده به مخالفت جدی با این سیاست بلشویک قفقاز و آذربایجان بر می خیزد و با نوشتن مقالاتی این سیاست مخرب و نقشی که این سیاست به جامعه ایران و جنبش طبقاتی پرولتاریا ایفا میکرد را افشا میکند. با توجه به نقش ارزندۀ سلطانزاده در حزب بلشویک و انقلاب اکتبر، در ژانویه 1922 مجددا در ترکیب رهبری حزب قرار می گیرد و به عنوان نماینده حزب کمونیست ایران در کمینترن پذیرفته می شود.

سلطان زاده از سال 1299 تا 1306 نقش مهمی در هدایت حزب نداشت، علت این امر ممانعت محترمانه از بازگشت مخفی او به ایران توسط کمینترن و مشغول کردن او با دیگر کارها بود. در این مدت او بیشتر مشغول امور مربوط به کمینترن و فعالیت های حزب در اروپا بود و بعنوان یک اقتصاددان برای شوروی کار کرد و در ایجاد انستیتوی بانکداری شوروی نقش به سزایی داشت و سر دبیر مجله بانکداری شوروی بود. سلطان زاده حداقل هفت کتاب تدوین کرده (اخیرا یک کتاب او به فارسی ترجمه شده) و نقش مهمی در ترجمه آثار مارکسیستی بفارسی ایفا کرد.

سیاست های نادرست کمینترن در رابطه با بورژوازی ملی و در مورد مشخص در رابطه با ایران و در مورد رضاخان ابتدا بعنوان نخست وزیر و سپس بعنوان پادشاه معضلات جدی برای جنبش کارگری و سازماندهی اعتراضات کارگری بوجود آورد. نوعی توهم برای عده ای بوجود آورد که در روند خود موجب سرکوب گسترده کمونیستها گردید. بدنبال آن امکان برگشت قانونی سلطانزاده به ایران منتفی شد و او با پاسپورت جعلی برای شرکت در پلنوم کمیته مرکزی مخفیانه وارد ایران شد. سلطانزاده با توانائی حتی توانست بریتانیائی ها را فریب دهد، آن موقع صنایع نفت ایران در دست بریتانیائی ها بود. بریتانیائی ها او را بعنوان نماینده یک شرکت چکسلواکی به کمپانی نفت در آبادان دعوت کردند و تمام موسسات نفتی را به او نشان دادند. او به شوخی به رفقایش میگفت شما در ایران زندگی می کنید، اما قادر نیستید به جاهائی که من در صنایع نفت رفتم، بروید.

در ششمین کنگره کمینترن سلطانزاده  از موضع کمونیستی درگیر بحث شدیدی با هیلفردینگ و بوخارین (مدافعان استالین) بر سر ماهیت سرمایه مالی، جنبش های انقلابی و نقش پرولتاریا در کشورهای مستعمره شد. کمینترن به رهبری استالین- بوخارین نظریات پیشنهادی سلطانزاده را در پیش نویس نهائی کنگره منتشر نکرد.

پس از پادشاه شدن رضا خان که تحمل فعالیتهای کمونیستها را نداشت در سال 1307 رضا خان سفیر شوروی را فراخواند و مراتب اعتراض خود را علیه فعالیت کمونیستها اعلام کرد. عوامل استالین نیز دستور توقف هر گونه فعالیت علیه رضاخان را صادر کردند.

گمانه زنی هائی است مبنی بر اینکه نقش کمونیست ها در سازماندهی اعتراضات و اعتصابات کارگری و بخصوص اعتصاب معروف کارگران نفت جنوب ایران، سرکوب آن دسته از کمونیستهای “ایرانی” را که در روسیه گیر کرده و به استالین تمکین نکرده بودند، چند سالی به عقب انداخت.

از آذر 1310 سلطانزاده زدائی شتاب بیشتری گرفت. طرفداران استالین، سلطانزاده را مسئول تمامی شکست ها معرفی کردند و اعلام کردند که سلطانزاده با کنار گذاشتن «رهبری جمعی»، رهبری فردی خود را جانشین آن ساخته است و اجازه رشد گروهای واقعا کمونیست را نداده است. از این تاریخ سلطانزاده اجازه انتشار نظرات خود را نداشت.

در سال 1311 سلطانزاده از سوی حکومت استالین به ضدیت با لنین متهم شد و حزب کمونیست ایران منحل اعلام شد. او همچنان به انتقادهای خود از سیاست های کمینترن ادامه داد. زندگی سیاسی و فعالیت سلطانزاده از این تاریخ تا لحظه دستگیری در هاله ای از ابهام قرار دارد. تاریخ دقیق دستگیری سلطانزاده مشخص نیست. در 25 تیر 1317 این تئوریسن بزرگ پرولتاریا توسط قاتل کمونیستها به اتهام «جاسوسی برای آلمان» در مسکو تیرباران شد. اخیرا در فضای مجازی ویدئوئی منتشر شده است که در آن عده ای [1] کتیبه یادبودی به یاد سلطانزاده در آخرین آدرسی که او میزیسته نصب کردند.

ضد انقلاب این ستاره سرخ را که در فضای سیاسی پرولتری درخشید، به زمین اش کشید، بر خاک اش افکند، اما او همچنان از موضع کمونیستی، منتقد ضد انقلاب بود. در لحظه به خون تپیده شدن همچون یک انترناسیونالیست به خون غلتید. سر تعظیم فرود آوردن در مقابل چنین ستارگانی، چنین انترناسیونالیستهائی ادای احترام نمی کند بلکه باید بخاطر مواضعی که آنها بخاطر آن به خاک افتادند، به مبارزه ادامه داد. پافشاری کردن به پرنسیپهای پرولتری که او باور داشت و مبارزه کردن با آن نظام اجتماعی بربری که او علیرغم عمر کوتاهش جنگید، بهترین گرامیداشت یاد و خاطره عزیز سلطانزاده و سلطانزاده ها خواهد بود.

فیروز اکبری

18 خرداد 1397

یادداشت:

[1] ویدئو به زبان روسی است و تشخیص هویت یادبودکنندگان بدلیل عدم آشنائی ما به زبان روسی برایمان میسر نیست. ولی تصور ما این است که حداقل یکی از آنها نوه سلطانزاده است. لینک ویدئو در زیر است.

https://www.youtube.com/watch?v=WQUGMSfqSWc

با کلیک کردن روی تصویر زیر مقاله را داونلود کنید!

مطالب مرتبط